چکیده:
کشف عناصر و قواعد مشترک روایتها برای دستیابی به ساختارهای همگانی آنها، همواره مدّنظر روایتشناسان است. تحلیل نمایشنامۀ مترلینک از آن سبب که در لایههای درونی خود با بهرهگیری از شخصیتهای زال و رودابه، سیندخت و آغاز داستان سیاوش و... متأثر از شاهنامه است، اهمیت خاصی دارد. در این بین نظریۀ جامعِ «ژنت» در حوزۀ روایت، با نوعی مهندسی معکوس، کارآمدترین شیوه در بررسی ساختار این دو روایت از زوایای گوناگون است. او روایتها را از سه منظر «راوی»، «زمان» و «کانونیسازی» بررسی میکند. ژنت با واکاوی مؤلفۀ «صدای روایت»، کیستی، چه زمانی و جایگاه راوی را، نمایان میسازد. از سویی دیگر ادبیات تطبیقی تفاوت روایتها را از منظر روایتشناسی بر اساس جنبههای صوری کارکرد عناصر آنها بررسی میکند. پژوهش حاضر میکوشد، امکان تبیین شگرد صدای روایت را با این فرض که داستان غنایی زال و رودابه و نمایشنامۀ پلهآس و ملیزاند، بر مبنای نظریۀ ژنت، روایی هستند، آنها را سنجیده و تمهیدات بهکار رفته در آنها را بررسی کند. این جستار با رویکردی توصیفی- تحلیلی مبتنی بر مطالعات کتابخانهای به واکاوی تطبیقی دو داستان پرداخته و با تأکید بر وجوه اشتراک و افتراقِ کاربستِ شگرد رواییِ صدای روایت، به تحلیل و مقایسۀ این دو داستان میپردازد. یافتههای پژوهش بیانگر این است که، دو داستان توسط راوی برونرویداد بازگو میشوند. وجه غالب روایتگری در زال و رودابه، روایتگری پسارویداد و در پلهآس و ملیزاند روایتگری همزمان با رویداد است و سطح روایت در هر دو داستان از نوع راوی برونداستانی است.
Discovering the common elements and rules of narratives in order to achieve their general structures is always considered by narratologists. The analysis of Maeterlinck's play is important because it is influenced by the Shahnameh in its inner layers by using the characters of Zal and Rudabeh, Sindokht and the beginning of Siavash's story, etc. Meanwhile, the comprehensive theory of " Genett " in the field of narrative, with a kind of reverse engineering, is the most efficient way to study the structure of these two narratives from different angles. He examines the narratives from three perspectives: "narrator", "time" and "centralization". By analyzing the "voice of the narrative" component, Genett reveals who, when, and where the narrator is. The present study tries to describe the possibility of explaining the trick of narration by assuming that the lyrical story of Zal and Rudabeh and the play of Peleas and Melizand are narratives based on Genett's theory. This article uses a descriptive-analytical approach based on library studies to make a comparative analysis of the two stories and analyzes and compares the two stories by emphasizing the commonalities and differences between the narrative voice application technique. The research findings indicate that the two stories are told by the narrator of the event. The predominant aspect of narration in Zal and Rudabeh is post-event narration, and in Peleas and Melizand, the narration is simultaneous with the event, and the level of narration in both stories is of the extra-fiction narrator type.
خلاصه ماشینی:
اما هدف اصلي اين پژوهش ، تحليل و بررسي تطبيقي عنصر صداي راوي در دو روايت زال و رودابه و پله آس و مليزاند با کاربست نظريۀ روايي ژنت است .
به اين ترتيب يافته هاي پژوهش نشان ميدهد که داستان غنايي ـ حماسي زال و رودابه و نمايشنامۀ سمبوليک پله آس و مليزاند، که هر دو به سبب برخورداري از ويژگيهاي روايت که عبارت است از آنچه از طريق متن ، اجرا، اشعار يا ترکيبي از آن ها، داستاني را بازگو ميکند، از ساختاري روايي برخوردارند؛ و از منظر روايت شناسي ژنت ، نسبت راوي با داستان روايت شده است و نسبت ميان روايتگري و جهان داستان در اين دو روايت داراي وجوه تشابه متعددياند، اگرچه سامان بندي زماني روايت ، در آن ها متفاوت است .
مقالۀ «واکاوي تطبيقي عناصر داستان در رزم نامۀ غنايي زال و رودابه و تراژدي نمادگراي پله آس و مليزاند» (۱۳۹۹) از هانيه اميني و همکاران نيز منتشر شده که در آن علاوه بر بررسي تطبيقي عناصر دو داستان ، با تأکيد بر وجوه اشتراک و افتراق اين دو روايت و بررسي تأثيرپذيري نمايشنامۀ مترلينک از شاهنامه به تحليل و مقايسۀ اين دو اثر غنايي و نمادگرا پرداخته است ، اما باوجود پژوهش هاي مختلف دربارٔە شاهنامه ، ادبيات فرانسه و روايت شناسي ساختارگرا در آثار متعدد براساس يک يا چند تئوري مطرح در اين حوزه ، تاکنون پژوهشي مستقل درخصوص «کاربست عنصر روايي صداي روايت در تکوين فرايند گفتمان براساس نظريۀ ژرارژنت در دو داستان روايي پله آس و مليزاند و زال و رودابه » صورت نگرفته و اين دو روايت به طور تطبيقي از منظر صداي راوي، چگونگي بيان دو روايت و تأثير آن بر مخاطب واکاوي نشده اند.