چکیده:
این مقاله با ارائه عمدهترین تعاریف و نظریات مرتبط با مفهوم بنیانی عدالت
در اندیشه های سیاسی اسلام، سعی دارد تا جایگاه و نوع تعامل مفهوم مزبور را با
موضوع خودکامگی و استیلای قدرتهای حاکم در تاریخ نظامهای سیاسی- اسلامی، تبیین کند.
در واقع، عدالت در منابع اصلی و فرعی اسلامی و آرای اندیشمندان این دیانت، تعاریف
متعددی شده ولی در عمدهترین تعریف، به معنای: «قراردادن هر چیز در جای خویش و حق
را به حقدار رساندن و ایفای اهلیت و رعایت استحقاقها» است. همچنین، با تأخیر منفی
که خودکامگی در ممانعت از شکوفایی نظریات عدالت در اندیشه و عمل داشته و سیر
قهقرایی آن را از آرمانگرایی به واقعگرایی سبب شده است، این نظریه را میتوان
استنباط کرد که در افزایش خودکامگی و ناامنی در نظام سیاسی، منجر به رکود و
محجوریت کار برد نظریات عدالت و تحویل عملی آنها از آرمانگرایی به واقعگرایی شده و
کارکرد آنها را به صورت معیار و ابزار کنترل خودکامگی اجازه نداده است».
در واقع، هر چه میزان خودکامگی وتغلب نظامهای اسلامی بیشتر شده، نظریات عدالت نیز –
بویژه در حوزه عمل و در دنیای اهل سنت – دچار رکودها و ناکامی و افو ل افزونتری از
آرمانگری به واقعگرایی منحط شده و نتوانتسه است به عنوان مکانیزمهای کنترل
خودکامگان، نقش معیارگونه خود را ایفا کند.
خلاصه ماشینی:
"در واقع، هر چه میزان خودکامگی وتغلب نظامهای اسلامی بیشتر شده، نظریات عدالت نیز – بویژه در حوزه عمل و در دنیای اهل سنت – دچار رکودها و ناکامی و افو ل افزونتری از آرمانگری به واقعگرایی منحط شده و نتوانتسه است به عنوان مکانیزمهای کنترل خودکامگان، نقش معیارگونه خود را ایفا کند.
پاسخ به دو پرسش در باب تعریفهای عدالت در اینجا دو سؤال اساسی قابل طرح است: اول، آیا تعریف پیشگفته از عدالت، دارای ابهام است؟ دوم، آیا چنین تعریفی در همه علوم اسلامی همچون: فلسفه، کلام، فقه، اخلاق و نحلههای اندیشههای سیاسی اسلام، به یک صورت به کار رفته است یا هر یک از آنها، تعریفهای مجزایی از عدالت را برای خویش اختیار کردهاند؟ در پاسخ سؤال اول، علمای اسلامی گفتهاند که تعریف یاد شده ابهام ندارد و آن گونه نیست که فقط بیانگر اصل کلی فاقد مصادیق واضح باشد؛ زیرا این دین حنیف، مصادیق عدالت را مشخص کرده است.
به طور مثال میتوان بررسی کرد که در مبحث جامعه مدنی و بهرهمندی همگان از حقوق شهروندی، آیا اقلیتهای مذهبی در بهرهمندی از حقوق مزبور، سهمی برابر با دیگران را به خود اختصاص خواهند داد؟ و آیا نظریات عدالت اسلامی درباره این افراد، دچار تحول خواهد شد و برداشتهای جدیدی را ارائه خواهد داد؟ همچنین، پژوهشهای تطبیقی میان اکثر نظریات عدالت در اندیشههای سیاسی غرب و اسلام، قابل انجام شدن است و میتوان آنها را با توجه به ادوار تاریخی یا به شکل کلی، بررسی مقایسهای کرد، و تأثیرات متقابل یکجانبه یا دو جانبه آنها را بریکدیگر – بویژه در عصر حاضر – سنجید."