"کار کاویانی مرا به یاد دوست دیگری میانداخت با نام دکتر فیلسوف که او هم تحصیلات خود را درآلمان به پایان رسانیده بود و گذشته از رشته تخصصی خود که پزشکی بود از علوم و معارف اسلامی نیز بهره داشت و مردی بود دارای جودت ذهنی و طبع شعری لطیف که این بیت را از مطلع یکی از قصاید او به یاد دارم: شکافی که بینی در ایوان کسرا دهانی است گوید:«بقا نیست کس را» این مرد دانشمند ذو الفضایل مرید پیر مراغه مرحوم میرزا محمد حسن ملقب به«محبوب علی شاه»بود ولی با همه درویشی گرفتار عدلیه بود و مرافعاتی که بر سر املاکش در آذربایجان داشت و او از مراجعه به وکیل خودداری مینمود و کار دعاوی را از تنظیم لوایح و دفاعیات و غیره خود دنبال میکرد و لاجرم با تصمیمهایی و احکامی مواجه میشد که مطابق رأی و خواسته او نبود. تصادفا در آن روزها که کاویانی این بحث را در میان کشیده بود فؤاد روحانی هم ترجمه جمهوری افلاطون را در دست داشت و من ترجمه او را با ترجمه عربی آن کتاب مقابله میکردم و ناگزیر در مضامین آن به دیده تأمل مینگریست و سخت در شگفت بودم که مدینه فاضله قالبگیری شده و دست و پا بسته و به شدت زیر سانسور افلاطون کجا و آن جامعه که افرادش«نگذارند سرنوشتشان از دستشان خارج گردیده و اراده یک یا چند نفر بر آنها حاکم شود»کجا؟ هر چه هست اشنایی با افلاطون دولتی بود که برای لطفی به لطف کاویانی حاصل شد اما او صحبت افلاطون را مغتنم شمرد و دامن او را تا پایان عمر از دست نگذاشت."
- دریافت فایل ارجاع :
(پژوهیار,
,
,
)