خلاصه ماشینی:
"نغمه در نغمه فضا،کنسرتی از رنگ و رهاییها همسرایی میکنند این روشن آرایان به نفع زندگی امروز تا نگوید کس تبار آرزوها رو به نابودیست هر کدامین پردهای در رنگ خود دارد حسن یوسف،سلوی و زنبق شمعدانی، جعفری، ابری وان که زیشان یک دو ابریشم فراتر میرود بانگش پردهء خاموشی گلهای داوودیست توکیو پاییز 77 توکیو چو با«تو»میشود آغاز نامش مرا زیبا بود،هر صبح و شامش خوشم با«تو»میان اهل شهری که حرفی در نیابم از کلامش بهار توکیو سرخ و سبز و بنفش و زرد و کبود رنگ در رنگ رو به دیداران همچو در آفتاب طاووسی چترهای گشوده،در باران توکیو،خیابان اومته ساندو می 1999 صبح توکیو حتی نمیتوان دید شیپور اطلسی را در پیشواز خورشید از سنگ تا ستاره سحر سکوت آبیست در لحظهء نظاره فردای زندگانیست -در گونه گونه جامه پیش از نوای مرغان و شیون ترنها- با پخش روزنامه.
سایه ترا ندیدم و همواره در کنار منی اگر به چوبهء داری و گر در انجمنی تو شاعر همهء شعرهای بعد از خویش اگرچه از تو نماندهست کمترین سخنی هر آن کجا که برآید شقایقی از سنگ هر آن کجا که بروید بنفشه یا سمنی، نشان دست تو و بذر تست در این باغ که باغبان بهار کبود این وطنی چنان ز خویش بریدی و محو دوست شدی که دوست گفت تو او را به جای خویشتنی ز من سلام ترا وز زمانهای کاید که هست باز خدا را زمینی و زمنی توکیو 1999 آن دو ساقهء زنبق کبود در میان آن همه گلی که هوش میربود آن دو ساقهء زنبق کبود هدیه که بود، کز پس گذشت سالها، هنوز در نگاه من میسراید آن سرود؟ گل یخ اندیشهء شکفتن و گفتن حدیث عشق جوش بهار، در گل یخ، موج زد چنانک -وقتی که سنگ از دم دیماه میشکست- زان پیشتر که برگ برآرد، به گل نشست."