چکیده:
بر اساس شواهد روایی و تاریخی، پس از رحلت پیامبر(ص) باورها و اخلاق دوران قبل از بعثت، بار دیگر با لباسی نو، ظهور کرد و بهتدریج بر فرهنگ اسلامی امت پیامبر چیره شد. سوال این است که بازگشت به دوران جاهلیّت چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ با نگاهی تحلیلی به تاریخ بهدست میآید که این روند در گام نخست با ابراز مخالفت نسبت به احکام صادره از سوی رسول خدا9 آغاز شد و سپس با انکار مسالة جانشینی منتصب الهی پس از رسول خدا9 ـ که منجر به روی کارآمدن حاکمان غیر اسلامی گردیدـ دنبال شد. رفتهرفته لغزش خواص به سمت دنیاگرایی و ارزشگریزی، وسعت و عمق یافت تا اینکه این لغزش به سمت دنیاگرایی و عبور از ارزشها به تودة مردم منتقل گردید. در ادامة همین روند بود که نسبت به اجرای حدود الهی، تقسیم عادلانة بیتالمال، مبارزه با اشرافیگری و تکلیف خود در مورد خطر نفوذ عناصر غیرخودی و دشمنان نقابدار در بدنة حاکمیت جامعة اسلامی تساهل نمودند. اما در مجموع باید گفت که ماهیّت جاهلیّت، ریشه در عصیانگری از رهبران آسمانی دارد؛ یعنی اگر جامعه، نسبت به مفهوم امامت، معرفت داشته باشد و در تشخیص مصداق آن دچار اشتباه نشود و در تبعیّت از امام، ثابتقدم باشد، هرگز گرفتار جاهلیّت نخواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"این روحیه حتی به برخی از بنی هاشم نیز سرایت کرده بود، چنانکه «عقیل» که خود را دارای حسب و نسب برتر در میان قبایل عرب میپنداشت، بر همین اساس به برادر خویش (علی) اعتراض کرده و گفت: «لتجعلنی و أسودا من سودان المدینة واحدا» (شیخ مفید(الف)، 1414ق، ج1: 151)؛ آیا مرا با سیاهی از سیاهان مدینه مساوی قرار میدهی؟ روحیة برتریطلبی و علو جاهلانه، ثمرة بسیار تلخی بود که از شجرة خبیثة دنیاگرایی، اشرافیت و ثروتهای بادآورده پدید آمد؛ زیرا موجب فاصلة دلها از یکدیگر و از بینرفتن وحدت و همدلی امت اسلامی شد و مردم را بهدستوپاکردن ابزارهای تفاخر و تظاهر و فراهمکردن مظاهر فریبندة دنیا تشویق و ترغیب کرد.
تلاشهای امیرمؤمنان در زمان حکومت پنج سالهاش نیز به بار ننشست و از آنجا که مذاق مردم با تساهلهای ناروا در اجرای احکام اسلام خو گرفته بود، وقتی حضرت، طرح عدالت قضایی و اقتصادی را آغاز نمود، روز به روز مردم از اطراف ایشان فاصله گرفته و در مقابل فشارهای بنیامیه تاب استقامت نیاوردند، درنتیجه سیاست، اقتصاد و قضاوت، بهدست امویان افتاد و دوران جاهلیت عرب بازسازی شد؛ ولی چون هنوز فروغ باور به اسلام در دلها باقی مانده بود و بیم این میرفت با رهبری و امامت یک انسان الهی، روزی شعلة کوتاه ایمان در دلها برافروخته شود، آنها درصدد بودند تا در گام نهایی، آخرین ضربه را به پیکر فرهنگ اسلام وارد آورده و با از بین بردن ایمان، وحی و نبوت، اساس اسلام را نابود کنند و اسلام را مانند یهودیت و مسیحیت به کلی از درون تهی کنند."