خلاصه ماشینی:
"به خانهی تامک میرود و زمانی که برای اولین بار با دوربین او به خانهی خود مینگرد با دنیای جدیدی آشنا میشود.
این دیدگاه در صحنههایی از فیلم مورد اشاره قرار میگیرد؛به عنوان مثال از وقتی تامک با دوربین خود خانهی ماگدا را زیر نظر میگیرد تا زمانی که عشق به عنوان یک نیاز عاطفی مطرح میشود با ملودی زیبا<<پرایسنر>>مواجه میشویم،اما زمانی که ماگدا سقوط میکند و عشق تعریف مبتذلی مییابد موسیقی قطع شده و تامک به مرز بحران میرسد.
زمانی که ماگدا در خانهی خود به تامک فکر میکند،صدای در بلند میشود،او به سمت در میرود و از دریچهی آن به کسی که پشت در است نگاه میکند.
در واقع دوربین تنها در دست انسانهای شیفته و عاشق قرار میگیرد که نگاهی دیگرگونه و غیر زمینی نسبت به جهان و انسان دارند: -تامک قبل از برخورد نزدیکی که با ماگدا دارد."