چکیده:
با بررسی تصویرپردازی پرندگان در شعر شاعران حبسیهسرا چنین استنباط میشود که
مسائل زیباشناختی و روانشناختی چنان در هم تنیدهاند که نقد زیباشناسی آن بدون وارد
شدن در حوزة نقد روانشناسی ممکن نیست. در این مقاله با بررسی عناصر «رنگ»، «موسیقی»
و «حرکت»، در خیال آفرینی و مضمونپردازی شاعران از پرندگان در زنداننامهها، سعی
میکنیم در دنیای ذهن و روان شاعران حبسیهسرا نفوذ کنیم و با بررسی تصاویر موجود
در دیوان سه شاعر حبسیهسرا ـ مسعود سعد، خاقانی، بهار ـ به درک و کشف روحیات و
دیدگاههای آنها نزدیک شویم.
خلاصه ماشینی:
در شعر تغزلی زیر، تیرگی پرغراب، پر و بال زدن و اضطراب نمودن، صدای بغض آلود، سرخی چشم غراب، حرکت کند، همگی نشان از درون پرتشویش شاعر دارند: چــون از فـراق دوســت خبر دادم آن غـراب چــو نـان که از نشیمـن بر بانــگ تیـــروزه از گـــریه چـــون غـــرابــم آواز در گلــــو از خون دو چشم من چو دو چشم غراب و دل بودم حــذور همچـــو غــرابی بــرای آنـــک گر روز مـن سیه چو غراب است پــس چـــر بر هجر چــون غــراب، خروشان شـدم به روز چون بانگ او به گوش من آید ز شــاخ ســرو گــویم چــرا خــروشی نه چـون منی به بنـد رنگ غـــراب داشـت زمـــانه سیــاه نــاب بجهــد غــراب نـاگه جستم ز جــای خواب پیـــدا نبــود هیــچ ســـؤال من از جــواب آویختـــه غـرابـــی گشتــــم ز اضطـــراب همچون غــراب جای گرفتـم در یــن خراب ماننــدة غــــراب نــدانــم همـــی شتــاب آمـوختـــم ز بنــد گـــران رفتـــن غــراب گیتــی شـــود چو پرش در چشـم من ز آب بـرخیز و بـر پـــر و بــرو دوســت را بیــاب (ج1، ص 62) البته اگر چه گاهی در نوع تغزل، زمین را به رنگ چشم کبک و روی تذرو (436)، یا لالة سیراب را به رنگ روی تذرو مانند میکند، اما در شعر حبسیه دیگر زیبایی تذرو و سرخی آن، نه در باغ و گلزار بلکه در چشمان خونبار شاعر (63) و صورت پر از اشک خونین او دیده میشود (172).