چکیده:
لحن و شیوه ی خواندن، مهم ترین فرآیند هستی بخش هر اثر ادبی- هنری به ویژه شعر است، هنگام خواندن، مخاطب قابلیت های هنری، عاطفی و مفهومی متن را فعالیت می بخشد و در واقع شیوه ی خوانش او، گویای تاویل و برداشت وی از متن است. بنابراین تکمیل آفرینش هنری ارتباط مستقیم با مخاطب و ذهنیت معناساز و تصویر آفرین او دارد. در این مقاله سعی بر آن است که لحن خواننده و تاویل او به عنوان حقله ی نهایی آفرینش اثر ادبی مورد بررسی قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"مقدمه ادبیات نوعی ارتباط است که از شاعر یا نویسنده آغاز میشود و برای تکمیل آن نیاز به خوانندهای تصویرساز ومعناآفرین است تا با ادراک و تأویل خود آفرینش اثر هنری را به پایان رساند؛به این سبب اهمیت خواندن در آفرینشادبی تا حدی است که میتوان کنش خواندن را یکی از کارکردهای هرمنوتیک دانست،زیرا خواندن،متن نوشتار را بهگفتار زنده تبدیل میکند وب سته به افق فکری و لحن مخاطبانی که متن را میخوانند تأویلها و برداشتهای مختلفشکل میگیرد.
و یا در اشعاری که وانمودهاینمایشی در شعر بیان شده که بیتردید بیان نمایشی نیز میطلبد: {Sخفته نمود دلبر،گفتم ز باغ زود#شفتالویی بدزدم،او خود نخفته بود!!#خندید و گفت:رو به آخر به زیرکی#از دست شیر صید کجا سهل در ربود؟S}(همان،ج 1،350:) و یا لحن ریشخندآمیزی که در مصرع دوم بیت زیر وجود دارد که خواننده را وادار بهدرک یک رفتار نمایشیمینماید: {Sگفتم آه از دل دیوانهی حافظ بیتو#زیر لب خندهزنان گفت"که دیوانهی کیست؟!"S}(حافظ،94:1370) هرچند هستهی مرکزی«درام»و«شعر»ابزار بیان است و پیوند ذاتی این دو هنر نیاز به استدلال ندارد؛اما ایننکته را نباید از نظر دور داشت که تمامی انواع شعر و بهطور کلی ادبیات را نمیتوان دراماتیک دانست.
این شیوهی برخورد با متن و روش خاص آن،ارتباط میان خوانش ادبی ومعناسازی را آشکار میسازد و به بررسی ابزاری میپردازد که توسط آن امکان تحلیل رابطهی میان شاعر و مخاطب ازسویی و برخورد خواننده با واقعیت بیان شده در اثر از دیگر سو امکانپذیر میشود و در نهایت«لحن»خوانش شعر رابه عنوان کانال ارتباط شاعر و خواننده در درک و تأویل متن شکل میدهد."