چکیده:
انقلاب اسلامی، انقلابی مبتنی بر سنت اسلامی است. برخلاف تلقی رایج در غرب که سنت، به مثابه بخش و جزئی از عالم غربی ملاحظه میشود، سنت در اندیشة اسلامی، شامل عالم اسلامی بوده و قابل تقلیل به جزء و بخشی از آن نمیباشد. دکتر سید جواد طباطبایی ـ یکی از نویسندگان معاصر که همة تحولات و اندیشههای ایرانی را از صدر اسلام تاکنون بر محور سنت اسلامی و تطورات آن تحلیل میکندـ بر این باور است که سنت اسلامی به دلیل دورشدن از عقل آزاد ـ بهمعنای یونانی آن ـ و لغزیدن در ظاهر شریعت اسلامی و نیز به سبب تحولات تاریخی ناشی از حملة مغولان به ایران و... دچار انحطاط، زوال، تصلب و بنبست شده و آنچنان گرفتار تکرار بیتذکاری گردیده است که تراث آن برای درک مناسبات عصر مدرن ناکافی میباشد. هر چند وی کمتر مستقیما و با صراحت دربارة انقلاب اسلامی سخن گفته است، اما از آنجا که این انقلاب بر پایة همین سنت اسلامی بهبنبسترسیده! استوار شده است، منطقا باید وصف یأسآوری که دربارة سنت اسلامی وجود دارد را در مورد انقلاب اسلامی نیز صادق دانست. این نوشتار در صدد است تا ضمن نقد نظریة دکتر طباطبایی، مسألة سنت اسلامی را به مثابه اساس و پایة انقلاب اسلامی، مورد تأمل و بحث قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"با مطالعه مجموعه آثار دکتر طباطبایی دربارة مسألة پنهانشده در پشت نظریة وی دو فرض به ذهن خطور میکند: نخست اینکه چرا ایران عقب مانده و مثل غرب پیشرفته نشده است؟ و دوم اینکه چرا تجربة غرب در ایران پیاده نشده است؟ برخلاف آنچه به نظر میرسد، مسألة اساسی برای دکتر طباطبایی، سنت اسلامی و فروبستگی آن در عصر تجدد و حتی ماقبل آن نیست؛ بلکه بهعکس، مسألة مهم برای وی، فروبستگی تجدد (عقل یونانی غیر مقید) در ساحت اندیشة اسلامی است.
به عبارت دیگر، پرسش اساسی برای دکتر طباطبایی این است که بهرغم اینکه تجدد، قابلیت عالمگیر شدن دارد، پس چرا در ایران پا نگرفته و چرا ایران، همچون غرب نشده است؟ 53 در این صورت، تأملات دکتر طباطبایی، پاسخی برای پرسش از عقبماندگی ما نیست؛ بلکه ـ بیآنکه بخواهد ـ تحلیلی از ضعف اندیشة تجدد برای گذار از ساحت سنت اسلامی است.
5. هرچند آنچنان که دکتر طباطبایی به درستی مطرح کرده است، فلسفه را یونانیان تأسیس کردهاند، اما برخلاف ادعای وی، بسط فلسفه، ضرورتا بسط فلسفة یونانی نیست؛ چرا که حتی اگر انسانها در مقام تفلسفورزیدن نخواهند به آموزههای دینی پایبند باشند، باز هم آنها نمیتوانند خود را از سیطرة عالمی که ادیان برای آنها ایجاد کردهاند رها کنند؛ عالمی که مشوب به مفاهیم و مؤلفههایی است که ناخواسته در پس ذهن معتقدان به ادیان قرار گرفته است و به هنگام تفلسفورزیدن بر آنها تأثیر میگذارد و در این صورت، چه بسا، نه فقط پاسخهایی که به پرسشهای فلسفة یونان در عالم ادیان داده میشود؛ بلکه ممکن است اساس آن پرسشها نیز تغییر یابد."