خلاصه ماشینی:
"اگر تنها منبع تفکر عقلی در یکجامعه،دولت باشد و سایر آحاد و اقشار جامعه مقلدو تابع باشند این باعث میشود که افراد در جامعه درمحدودیت قرار گیرند و به یک نوع تفکر و یک نوعاستنباط و در نهایت یک نوع فلسفۀ حیات و استنتاجدر طول زندگی کانالیزه شوند و این خود آفتی عظیمبرای توسعه یافتگی است؛چرا که جامعهای توسعهپیدا خواهد کرد که انسانها در فرهنگ آن جامعه«فرصت تفکر»،فرصت«پرداختن به روحیات»و«علایق»و«استعدادهای درونی»خود را داشتهباشند بنابراین رشد انسانی،تابعی است از زایشکثرت گرایی فرهنگی و نه سردرگمی در کلافچند پارگی فرهنگی.
در همین ارتباط،پرسشهایی که قابل طرحمیباشد از این قرار است:افراد در جامعۀ خوددارای چه ارزشی میباشند؟در چه مرحله ازسرنوشت تاریخی و اجتماعی خویش قرار دارند؟وابستگی آنها به جامعه،سرنوشت حاکم بر خود وجامعهشان و نیز وابستگی متقابل آنها و مردمشانچگونه است؟جامعه برای آنها چه مسئولیتهاییتعیین کرده است؟ دولت-ملتی که بخواهد توسعه پیدا کند بایدابتدا یک بستر هویتی و شخصیتی برای تک تکافراد،آحاد و اقشار مختلف جامعه،فراهم سازد و ازهویت فرهنگی و میراث فرهنگی و کل هستی وکیان آن دفاع نماید.
در همین ارتباط،پرسشهایی که قابل طرحمیباشد از این قرار است:افراد در جامعۀ خوددارای چه ارزشی میباشند؟در چه مرحله ازسرنوشت تاریخی و اجتماعی خویش قرار دارند؟وابستگی آنها به جامعه،سرنوشت حاکم بر خود وجامعهشان و نیز وابستگی متقابل آنها و مردمشانچگونه است؟جامعه برای آنها چه مسئولیتهاییتعیین کرده است؟ دولت-ملتی که بخواهد توسعه پیدا کند بایدابتدا یک بستر هویتی و شخصیتی برای تک تکافراد،آحاد و اقشار مختلف جامعه،فراهم سازد و ازهویت فرهنگی و میراث فرهنگی و کل هستی وکیان آن دفاع نماید."