خلاصه ماشینی:
"21البته وجود برخی استثنائات در این مورد،اجتنابناپذیر است،ولی دیاموند بعد از بررسی گستردهء متون موجود و بهکارگیری جداول متقاطع جدید،از جمله[ارتباط دان]تولید سرانهء ناخالص ملی با نوع رژیم، احساس کرد که میتواند به سادگی چنین نظریهای را پی ریزد:«هرچند مردم یک جامعه بهطور متوسط دارای رفاه بیشتری باشند،احتمال بیشتری دارد که از دموکراسی حمایت کنند،آن را بهدست آورند و حفظ نمایند».
فرایند توسعهء اجتماعی-اقتصادی در آمریکای لاتین ممکن است منجر به استقرار دموکراسی شود اما این امر به چگونگی پاسخگویی نخبگان به تقاضاهای جدید سیاسی که زادهء شهرنشینی،صنعتی شدن،آموزش و ارتباطات فزاینده است،بستگی دارد.
25 با وجود این،مطالعات موردی،بسیاری از فرضیههای بهدست آمده از طریق تحلیلهای کمی را،مانند این که خشونت سیاسی در کشورهای فقیر بیشتر است،رشد طبقهء متوسط منجر به دموکراسی میشود،محوریت سیاست در بهرهمندی از فرصتهای اقتصادی علت اصلی شکست دموکراسی است،و توسعهء انجمنهای متکثر مبتنی بر منافع،حامی دموکراسی باثبات است،تأیید نموده است.
لیپست با تأسی جستن به توکویل54 استدلال میکند که اگر از ابتدا همهء گروههای اجتماعی به نحوی به نظام سیاسی دسترسی داشته باشند و منزلت نهادهای عمده ماقبل دموکراسی (مانند پادشاهی)،در خلال دورهء گذار در معرض تهدید قرار نگیرد،احتمال آنکه ارزشهای دموکراتیک در هنگامهء یک دگرگونی اجتماعی چشمگیر(مانند نخستین باری که دموکراسی پا به عرصهء وجود گذاشت)حفظ شوند،بیشتر است.
این استدلال که ثبات از تکثر فرهنگهای سیاسی موجود در بسیاری از جوامع جهان سومی و تبدیل گروهی از اجتماعات نسبتا از هم گسسته که هریک دارای مجموعهء خاصی از ارزشهای مربوط به چگونگی ادارهء دولت،به ویژه مشروعیت و شایان اعتماد بودن دیگر بازیگران نظام هستند به یک ملت،نشأت میگیرد،مشکل عمدهتری را دامن میزند."