Abstract:
زنان در دو کتاب «شاهنامه فردوسی» و «هزار و یک شب»، نقشهای اجتماعی گوناگون، گاهی مثبت و گاهی منفی، به عهده دارند؛ نقش و جایگاه زن در این دو اثر تا حدودی متفاوت است. بیشتر حکایتهای هزار و یک شب، خلاف شاهنامه، با بیزاری از زنان آغاز میشود. در آغاز حکایتها، چنین به نظر میرسد که زن مغلوب است، ولی اینگونه نیست؛ او در پایان ماجرا با زیرکی زنانهای که به خرج میدهد، برنده میشود. این مقاله با روش توصیفی_ تحلیلی، جایگاه و نقش اجتماعی زنان در این دو اثر بزرگ را بررسی و با هم مقایسه کرده است. در این مقاله، بیشتر داستانهایی مطالعه شده که نقش محوری آنان را زنان خوب بر عهده دارند. نتایج این پژوهش گویای آن است که در افسانههای هزار و یک شب، خلاف شاهنامه، نقش زنان بیشتر منفی و گاهی آمیخته با خباثتهای شیطانی است.
.
Machine summary:
مردان بسياري نيز در حکايت هاي هوه يرب شظ، شخصيت منفي دارند؛ اما بسامد بالاي زنان با نقش منفي و بعد جنسي اين نقش ها، مانند هوسراني و اغواگري نميتواند واقعيت اجتماعي – تاريخي داشته باشد، بلکه حاصل دخل و تصرف راويان براي جذابتر کردن داستان و جلب مخاطب است و حتي ميتوان گفت تصوير اميال سرکوبشده قصه پردازان و علاقه ايشان به ترسيم چنين شخصيتي از زنان است .
در آغاز فردوسي به گونه اي سخن ميگويد که گويي زنان ميان اين دو صفت توزيع شدهاند و داشتن هر دو صفت ممکن نيست : يکي همچو رودابه ي خوب چهر يکي همچو سيندخت با رأي و مهر (فردوسي، ١٣٧٥، ج٢: ١٢٤) اما در داستان زال و رودابه ، سام هنگامي که ميخواهد اوصاف عروس آينده خود را بداند، از هر دو دسته اوصاف او سؤال ميکند.
» (ستاري، ١٣٧٣: ١٣)؛ اين نکته قابل توجه است و ميتواند گرايش هاي زن- باور را برآشوبد، چرا که در بسياري موارد هنگامي که در ششهنشمه اوصاف خوبي براي زنان به کار ميرفته ، اين صفات را مردانه ميشمردند: «زنان شاهنامه نيز مانند 1.