Abstract:
این مقاله به معرفی و ارزیابی کتاب نیچه و فلسفه (Nietzsche and philosophy) نوشته ژیل دلوز میپردازد. کتاب نیچه و فلسفه دلوز که اولین بار در فرانسه در سال 1962 منتشر شد بعدها در 1983 به انگلیسی ترجمه شد. این کتاب در دهه 60 میلادی واکنشی علیه هگلگرایی غالب کوژوی وژان هیپولیتی فرانسه است و دلوز در این اثر سعی دارد نیچه را در مقابل هگل قرار دهد تا نشان دهد که فلسفه هگل نافی فلسفه تفاوت، کثرت و نیرو و سرزندگی زندگی است. این کتاب همانند مقدمهای است که مضامین کتابهای بعدی دلوز ریشه در آن دارند. سه متفکر در اندیشه دلوز نقش محوری دارند: اسپینوزا، برگسون و نیچه. اگر اسپینوزا پدر است، برگسون پسر، بیشک نیچه روحالقدس خواهد بود. اما این مقاله در عین حال که به ارزیابی فلسفه دلوز در این کتاب پرداخته ولی میخواهد نشان دهد که دلوز شکل دیگری از دیالکتیک هگلی را با رنگ و لعاب نیچهای روایت میکند و لذا دلوز گریز و گزیری از تفکر دیالکتیکی هگلی ندارد.
This article introduces and evaluates Nietzsche and Philosophy by Gilles Deleuze. Deleuze's book, first published in 1962 in France, was later translated into English in 1983. In the 1960s, the book was a reaction to the predominating Hegelianism of France's Alexandre Kojève and Jean Hyppolite, and Deleuze attempts to put Nietzsche against Hegel to show that Hegel's philosophy is a philosophy of difference, plurality, and vitality and vitality of life. This book is just like an introduction to all themes of Deleuze's next books. Three thinkers have a central role in Deleuze's thought: Spinoza, Bergson and Nietzsche. If Spinoza is a father, Bergsonwill be son and Nietzsche will be Holy Spirit. But this article, while analyzing Deleuze's philosophy in this book, seeks to demonstrate that Deleuze narrates another form of Hegelian dialectics in Nietzsche's syle, and thus Deleuze's does not escape from the Hegelian dialectical thinking.
Machine summary:
علت اینکـه عنـوان ایـن مقالـه را «نیچـه ، روح القدس دلوز: نقد و بررسی کتاب نیچه و فلسفه دلوز» انتخاب کرده ایـم ایـن اسـت کـه دلوز در نهایت نیچه را به عنوان سنتز دو متفکر دیگر معرفی میکند و ایـن سـه متفکـر یادآور همان سه پایه دیالکتیک هگلیاند کـه تمـام تـلاش دلـوز در پـی تخریـب آن و بازسازی آن به زبان نیچه ای است .
نکته دیگر این است که ممکن اسـت ایـن سـوال مطرح شود که چرا نیچه در اندیشه دلوز جایگاه مهمـی دارد؟ کتـاب نیچـه وفلسـفه (١٩٦٢) نقطه عطفی در فلسفه فرانسه است .
دلـوز ادعا میکند فهم کـل فلسـفه نیچـه بـه مخـاطره خواهـد افتـاد اگـر درنیـابیم کـه {ایـن فلسفه }«علیه چه کسی» هدف گیری شده است ({یعنی علیه } هگل گرایی).
هدف دلوز از طرح این مباحـث تـا اینجـا ایـن است که نشان دهد نتیجه پذیرش تبارشناسی، نیرو و فلسفه اراده گرایش پیدا کـردن بـه کثرت گرایی است و لذا در قسمت بعدی مطلبی را بیان میکند که مکمـل بحـث اسـت یعنی «علیه دیالکتیک »(شماره ٤)(٨,Ibid).
اگر این بخش را با دقت بخوانیم خواهیم دیـد کـه دلـوز باز فلسفه اراده نیچه ای خود را محور تفسیر اندیشه هـای ضـدهگلی خـودش قـرار مـی دهد.
سپس دلوز بـا طـرح ایـن پرسش در قالب بند بعدی بحث را به پیش میراند که «آیا انسان ذاتا واکنش گر اسـت ؟» به زعم وی آنچه مقوم انسان و جهان اوست نوع خاصی از نیرو نیست بلکه «نحوه ای از صیرورت و شدن نیروها به طور کلی» است (١٦٧,Ibid).