Abstract:
این مقاله میکوشد، با رویکردی انتقادی، تحلیلی از محتوای کتاب پدیدارشناسی ادراک حسی مرلوپونتی ارائه دهد. ازاینرو در مقدمه، بعد از طرح اهمیت این کتاب در شکلگیری اندیشة پدیدارشناختی در روزگار خود مرلوپونتی، به نقش آن در سیر بعدی پدیدارشناسی نیز اشاره خواهیم کرد. در بخش معرفی نویسنده اثر، موریس مرلوپونتی، به کاستیهای پدیدارشناسی هوسرل از دید مرلوپونتی اشاره میکنیم. اما ازآنجاکه این مقاله همچنین به ترجمه انگلیسی پدیدارشناسی ادراک حسی (در اصل به زبان فرانسه است) میپردازد، مترجم این کتاب یعنی کالین اسمیت (Colin Smith 1914-1990) نیز معرفی شده است. بخش اعظم این مقاله به تحلیل محتوایی این اثر، هم ازمنظر رویکرد انتقادی به روش مترجم در ترجمه این اثر و هم ازمنظر جایگاه مفهومی و تحلیلی خود این کتاب، اختصاص یافته است. در بخشهای بعدی سعی کردهایم بر مواردی نظیر نظم منطقی اثر، کفایت منابع، دقت در ارجاعات و استنادها، صورت، و نیز زبان اثر، که تاحد زیادی دشوار است، متمرکز شویم. درنهایت در بخش نتیجهگیری به اهمیت محوری این اثر برای رشتههایی چون فلسفه در مقاطع تحصیلات تکمیلی و حتی به نفوذ این کتاب در حوزههای هنر، پزشکی، و پرستاری اشاره خواهیم کرد.
Machine summary:
مرلوپونتی ادراک را بهمثابة پنجرهای قلمداد میکند که بهسوی اشیا، جهان، و حقیقت گشوده میشود: «ادراک دانش جهان نیست، حتی فعل نیز نیست و یا اخذ اختیاری موضوعی، بلکه زمینهای است که همۀ افعال از آن پدید میآیند و پیش زمینة همة آنها محسوب میشود» (Merleau-ponty 2005: xi).
آشنایی او با نوشتههای هوسرل باعث شد تا او از پدیدارشناسی برای تکمیل طرح خود، که ایجاد ارتباطی بیواسطه میان طبیعت و آگاهی است، بهره برد و بر این اساس شاهکار خود، پدیدارشناسی ادراک حسی، را در سال ۱۹۴۴ تکمیل و یک سال بعد منتشر کند، اثری که در آن تفسیر متمایزی از پدیدارشناسی ارائه میدهد که از یافتههای روانشناسان و عصبشناسان دوران خود نیز متأثر است و این امر او را از اسلاف خود در سنت پدیدارشناسی چون هوسرل، هایدگر، و سارتر متمایز میسازد؛ زیرا آنها فقط در سطح کلی توصیف و استدلال پیش میرفتند، درحالیکه مرلوپونتی مرتبا از یافتههای تجربی و ابداعات نظری علوم رفتاری و زیستشناختی و اجتماعی بهره میگرفت.
5. نتیجهگیری اگرچه نمیتوان این امر را نادیده گرفت که پدیدارشناسی ادراک حسی کتابی دشوار و حجیم است و مطالعة آن آشنایی تامی را با مکاتب فلسفی معاصر و روانشناسی و فیزیولوژی میطلبد، نظریههای جدید مطرح در آن از چنان ارزشی برخوردارند که آشنایی با آنها نهتنها میتواند در درک نظریات مکاتب فلسفی چون پساساختارگرایی مؤثر باشد، بلکه میتواند مفاهیم و اصطلاحات تخصصی را دراختیار حوزههای علمی دیگر قرار دهد که با استفاده از آنها میتوانند تاحدی برای پارهای از مسائل و مشکلات خود راهحلی بیابند.