Abstract:
پژوهش حاضر، درصدد بررسی زمینهها و عوامل تأثیرگذار در شکلگیری دولت ناکام و ورشکسته در افغانستان پساطالبان است. بخشی بزرگ از ناهنجاریها و نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی در این کشور با ضعف و ناتوانی دولت نسبتی وثیق پیدامیکند. شواهد تاریخی نشاندادهاند که دولت در افغانستان بهصورت پیوسته از اِعمال حاکمیت تجربی، عاجز بوده و از ارائه خدمات و کالای اساسی ازقبیل «امنیت، عدالت و رفاه»، ناتوان و ضعیف، ظاهر شدهاست؛ دولتهای بهوجودآمده پس از 11سپتامبر نیز از این امر مستثنی نبوده و سیاستهای حمایتی جامعه بینالمللی نیز نتوانستهاست، گسستی در شکنندگی و ضعف دولت در این کشور به وجودآورد؛ بدینسان، پرداختن به این مسئله، دارای اهمیت و ضرورتی اساسی است. پرسش اصلی اینکه «چه عواملی در ناکامی و ضعف دولت در افغانستان پساطالبان مؤثر بودهاند؟»؛ فرضیه مقاله، این است: سطح بالای خشونت سیاسی، سطح پایین انسجام اجتماعی ـ سیاسی، کشمکش عمده سیاسی در ایدئولوژی سازماندهنده دولت، فقدان مشروعیت و ضعف عقیده (ایده) دولت از مهمترین عواملی است که دولتهای پساطالبان را در انتهای طیف دولتهای ناکام و پیشامدرن قراردادهاست.روش تحقیق: مسئله یادشده در چارچوب نظریه مجموعه امنیتی با روش توصیفی ـ تحلیلی واکاویشدهاست. یافتههای مقاله از شکلگیری نوعی دولت ورشکسته نشاندارند که موجب رشد ناهنجاریها و نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی در این کشور شدهاند.
A large part of the chronic shortages that Afghanistan is suffering from is a reference to the weakness of the government. Historical evidence has shown that the government in Afghanistan has consistently been unable to exercise empirical sovereignty. In this country, the government has come into conflict with foreign actors rather than seeking to locate threats outside of the country. Governments that have been created since September 11th have not been included in this, and the United Nations support policies have failed to break the violent breakdown of government in that country. This paper seeks to answer the question of which areas, conditions and factors contributing to the failure of the government in post-communist Afghanistan have been effective? The hypothesis of the article, which has been examined by descriptive-analytic method, is that the reduction of political power, the high level of political violence, the low level of socio-political cohesion, the existence of systematic chaos, which was one of the most prominent features of Afghanistan throughout history, is one of the factors that the government The post-Taliban have put the failed state of the past in a state of choice
Machine summary:
خليل اله سردارنيا و سيد مهدي حسيني (١٣٩٣) در مقاله «چالش هاي اجتماعي دولت سازي مـدرن در افغانستان » کوشيده اند، با روش تبيين علي جامعه شناختي ، چالش هـاي دولـت سـازي در افغانسـتان عصر کرزي را از منظر شکاف هاي اجتماعي تبيين کنند؛ مهم ترين ايـن چـالش هـا از نظـر نويسـندگان ، عبارت است از: بحران شديد و فراگير هويت ، تقابل سنت و تجدد، بحران مشـروعيت ، غلبـه فرهنـگ عشيره اي بر فرهنگ مـدني ، فقـر فرهنگـي ، فقـر اقتصـادي و سـنتي بـودن شـديد جامعـه ؛ درمجمـوع مي توان گفت آثار يادشده و همچنين برخي مضامين پژوهش هـاي خليلـي و فـاردقي (١٣٩٦)، نوريـان (١٣٩٤)، يزدان فام (١٣٨٦)، سردارنيا و حسيني (١٣٩٣)، جهانگير و حسيني (١٣٩٣) و کيوان حسـيني 179 (١٣٨٣) با برخي از محتويات اين مقاله همانندي هاييدارد اما در مقاله حاضر، عوامل مؤثر بـر ناکـامي دولت در افغانستان پساطالبان در رهنمود نظريه مجموعه امنيتي پس از١١سپتامبر واکاوي ميشود.
اگر ايـده دولـت ، ضعيف باشد يا به صورت ضعيفي در داخل جامعه جـاي گرفتـه باشـد و حتـي اگـر قـوي باشـد ولـي مخالفاني داشته باشد، عقايد موجود، امکان رقابت با يکـديگر را يافتـه ، بنيـاد سياسـي دولـت ، حـالتي شکننده پيدامي کند» (بوزان ، ١٣٩٠: ١٠٠) دولت در افغانستان افزون بر آنکه فاقد ايده عمومي و جامعه گاني است همان ايده محدود شخصي ، گروهي ، قومي و مذهبي نيز با تعارض هايي جدي مواجه است ؛ اين تعارض هـا پـس از روي کارآمـدن دولت موسوم به وحدت ملي ، بيشتر شده و شکاف و بي اعتمادي ميان حکومت وحدت ملي و بخشي از مردم ، بحراني جدي پديدآورده است (فارسي ١٣٩٦ :News).