Abstract:
در این پژوهش با استفاده از روش و مدل نظری توماس اسپریگنز در چهارچوب جامعهشناسی شناخت، خاستگاه اندیشه مقاومت و نحوهی پدیدار شدن و نهادینه شدن آن در ذهنیت جامعه ایرانی بررسی شده است. بدین ترتیب، پژوهش حاضر، درصدد پاسخگویی به این سؤال اساسی است که چه عواملی در شکلگیری، تکوین و نهادینه شدن اندیشه مقاومت در ایران نقش مؤثری داشتهاند؟ رویکرد محققان توصیفی ـ تحلیلی بوده و برای تحلیل دادهها از نظریه بحران اسپریگنز، استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که جامعه ایرانی همواره با استبداد، دخالت روزافزون قدرتهای بزرگ و نقض استقلال ملی خود توسط بیگانگان مواجهه بوده است. نخبگان، روشنفکران (مذهبی و غیرمذهبی) در پاسخ به استبداد و بحران استقلال، بومیگرایی را بهعنوان تجلی اندیشه مقامت پیشنهاد دادند؛ روحانیون، بومیگرایی در چهارچوب اسلام سیاسی و ملیگرایان، بومیگرایی را در چهارچوب ناسیونالیسم ایرانی بهعنوان نظم مطلوب سیاسی ترسیم کردند. «مقاومت» در برابر استبداد و سلطهطلبی قدرتهای بزرگ نقطه اشتراک هر دو گفتمان بومیگرایی به شمار میرود. درنهایت، این دو گفتمان با رهبری و هدایت مصلح بزرگ انقلابی و اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) در قالب و ظرف مذهب شیعه به سازگاری نسبی رسیدند و ناسیونالیسم ایرانی ذیل الگوی اسلام سیاسی برگرفته از انقلاب اسلامی ایران قرار گرفت و در ارتباط با آن معنا و مفهومپردازی شده است. ازاینرو، اندیشه مقاومت پدیدهای تاریخی، موقعیتمند و زمینهمند است و پدیدار شدن اندیشه مقاومت در جامعه ایرانی را میتوان حاصل برخورد اندیشه و واقعیت و رابطه دیالکتیکی و اثرگذاری متقابل آنها دانست.
In this research, by employing the theoretical method and model of Thomas Spriggens in the framework of the sociology of cognition, the origin of the concept of resistance and the manner of its inception and institutionalization in the mentality of the Iranian society has been analyzed. Thus, the present research seeks to answer this fundamental question; what factors have played an effective role in the formation, development and institutionalization of the concept of resistance in Iran? The researchers’ approach is descriptive-analytical and the crisis theory of Spriggens has been used to analyze the data. The results delineate that the Iranian society has always been faced with despotism, increasing intervention of the great powers and the violation of its national independence by the foreigners. In response to the despotism and the crisis of independence, the elites, intellectuals (religious and non-religious) proposed indigenousness as a manifestation of the concept of resistance. The clergy portrayed indigenousness in the framework of political Islam and the nationalists portrayed indigenousness in the framework of the Iranian nationalism as the ideal political system. The “resistance” against despotism and domination of the great powers is considered as the common point of the two discourses of indigenousness. Eventually, these two discourses became relatively compatible with the leadership and guidance of the great revolutionary and Islamic reformer, Imam Khomeini, in the form and context of the Shiite religion, and the Iranian nationalism came under the model of the political Islam derived from the Islamic Revolution of Iran and has been conceptualized in connection with that. Therefore, the concept of resistance is a historical, situational and contextual phenomenon and the inception of the concept of resistance in the Iranian society can be considered as the result of the clash of thought, reality, dialectical relationship and their reciprocal influence.
Machine summary:
استقلال طلبي ، انديشه ، ايران ، انقلاب اسلامي ، غيريـت سـازي، مقاومت ، هويت سازي مقدمه رهايي بخشي ، آزادي، عدالت و استقلال مهم ترين پيام هـايي هسـتند کـه در قالـب گفتمـان اسلام سياسي در پارادايم و الگووارٔە برخورد با سلطه ازطريـق ابـزار و انديشـۀ مقاومـت بـا پيروزي انقلاب اسلامي به جامعۀ داخلي ، منطق هاي و بـين المللـي مخـابره و عرضـه ـده است .
آيا انديشـۀ مقاومـت ، انديشـه اي است که يک به و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بـدون هـيچ بنيادهـاي فکـري و از روي علايق خصـي رهبـر انقـلاب اسـلامي ، يـاستصـميم گيرندگان و سياسـت گذاران سياسـت خارجي ، يا صرفا از دل اسلام سياسي تدوين ، اتخاذ و به کار گرفته ده اسـت يـا عوامـل و علايق ديگري در کل گيري و تکوين جهت گيري مقاومت در ايران نقش داسته اند؟ ازاين منظر، پژوهش حاضر درصدد بررسـي «خاسـتگاه انديشـۀ مقاومـت در ايـران » بـا اسـتفاده از روش پديدار ـناختي در قالـب نظريـۀ جامعه ناسـي ـناخت اسـت .
ذهنيت تاريخي ايرانيان و حضور استعماري قدرت هاي بـزرگ ، فرهنـگ ايرانـي ، اسلام سياسي ، مـذهب ـيعه ، انديشـۀ بازگشـت بـه خويشـتن و امـام خمينـي ج بـه عنوان ايــدئولوگ انديشــۀ مقاومــت ، ازجملــه مهم تــرين عــواملي هســتند کــه نقــش اساســي در زمينه سازي، و درنهايت کل گيري و تدوين و تداوم «انديشه و جهت گيري مقاومت » در دو بعد داخلي و روابط خارجي جمهور اسلامي ايران در قالب گفتمان مقاومت داسته اند.