Abstract:
هدف این پژوهش، شناسایی بسترهای کاهش تمرکز و فراهم کردن شرایط اجرای آزادسازی برنامه درسی در دورۀ ابتدایی است. رویکرد پژوهش از نوع کیفی و به روش تحلیل محتوای عرفی است. جامعۀ آماری پژوهش شامل همۀ کارشناسان آموزش ابتدایی و کارشناسان گروههای آموزشی مناطق 24 گانه ادارات آموزش پرورش استان آذربایجان غربی در سال تحصیلی 95-96 بوده است که بهصورت روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند و حجم نمونهها تا نقطۀ اشباعشدگی دادهها ادامه یافت. در این راستا مصاحبههای نیمهساختاریافتهای با 13 نفر از کارشناسان صورت گرفت. بهمنظور اطمینان و اعتباربخشی به دقت و صحت دادهها از تکنیک کنترل اعضا و تکنیک کسب اطلاعات دقیق موازی استفاده شد. یافتههای این تحقیق، 7 مضمون اصلی: گفتمان تغییر، تفکر سیستمی، دیسیپلین یا حوزههای موضوعی نرم، رویکرد تلفیقی، توانمندسازی ارگانیکی، دانش معلمی و گروههای مهارت کانونی را در برمیگیرد.
The purpose of the research is to identify basise of the reduction of centralization and provide conditions For the implementation of curriculum decentralization in elementary school. research Approach is qualitative and is based on the Method of Conventionat Content Analysis.The statistical population of this study was all the experts of elementary education and educational groups in the 24 areas of West Azarbaijan Province educational institutions in the academic year of 2016-17, that were selected by targeted sampling method and the Sample volume was continued to the data saturation point.In this regard, semi-structured interviews were conducted with 13 experts. In order to ensure and validate the accuracy of the data, the technique of control of the members and the exact information acquisition technique were used. The findings of this research include the following seven main themes: change discourse, system thinking, discipline or soft subject areas, integrated approach, organic empowerment, teacher's knowledge, core skills groups.
Machine summary:
میتوان گفت برنامه درسی و اصلاحات آموزشی یک فرایند پیچیده است و نمیتواند بهتنهایی و جدا از دیگر اجزای به هم پیوسته چهارچوب نظام آموزشوپرورش یا زمینه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که در آن اصلاحات اجرا میشوند، مورد توجه قرار گیرد (Westbrook, Durrani, Brown, Orr, Pryor, Boddy & Salvi, 2013).
محلی یا بومی کردن برنامه درسی، فرایند ارتقا برنامه درسی ملی دورۀ ابتدایی با استفاده از نظامهای یادگیری محلی مانند محتوا، زبان، منابع و فرایندهای یادگیری محلی است که از نظر فرهنگی پاسخگو بوده و در جهت بهبود عملکرد یادگیرندگان، بالیدن به فرهنگ خودی و تعهد قوی به جامعه گام برمیدارد (Department of Education, 2015).
پاینار (Pinar, 2014) نیز معتقد است که با ایجاد ساختارهای ویژه در هر کشور بر زمینههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی تأکید میکنیم تا جنبههای ملی و محلی را هم زمان بهعنوان تمایلات جهانیشدن مورد توجه قرار دهیم؛ بنابراین ضرورتی که پیش میآید این است که برای همگام شدن با تحولات جامعه و تأثیرپذیری دانشآموزان از آن، میتوان تغییرات اساسی و مستمری را در برنامه درسی به وجود آورد تا پاسخگوی نیازهای جامعه در حال تحصیل باشد.
بدین صورت که عوامل یا نهادهایی که میتوانند در تمرکززدایی برنامههای درسی نقش ایفا کنند، بهصورت رابطهمندی در جهت نیل به یک هدف مشترک گام بردارند، حسینی، مهرمحمدی، حاجحسیننژاد و سلسبیلی (Hosseini, Mehrmohammadi, Haj Hossein Nejad & Salsabili, 2015) بیان میکنند که به دلیل ناکامی طرح تغییرات گسترده در دهههای 60 و 70 و تحولات حاصل از رویکرد مدرسه محوری در دهۀ 80 و 90 میلادی دورۀ جدیدی از تغییر برنامههای درسی شکل گرفت که فولان (Fullan, 2010) از آن با عنوان تغییر سیستمی و هارگریوز و فینک (Hargreaves & Fink, 2006) با عنوان نوسازی مشارکتی (Collaborative Renewal) نام میبرند.