Abstract:
پژوهش حاضر با هدف بررسی پدیدارشناسانه موانع کارآفرینی علوم انسانی در دانشگاه انجام گرفت. روش تحقیق کیفی با رویکرد پدیدارشناسانه بود. جامعه پژوهش را متخصصان موضوعی در حوزه علوم انسانی تشکیل دادند. روش نمونهگیری هدفمند متجانس بود که با 12 نفر به حد اشباع نظری دادهها رسید. از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته اطلاعات گردآوری شد. اعتبار اطلاعات گردآوریشده از معیار ارزیابی لینکن و گوبا (1985) و روش دنزین (1978) و پاتون (1999) تائید شد. تجزیهوتحلیل دادهها استقرایی و با استفاده از روش هفت مرحلهای کولایزی (1978) انجام گرفت. یافتهها نشان داد این موانع در 4 دسته جای گرفت. در بعد اشتغالزایی دو دیدگاه کاملاً متمایز، مخالف و موافق کسبوکار علوم انسانی قابل احصا بود. در مضمون اقبال اجتماعی فروکاست منزلت اجتماعی، تقلیلگرایی کاربردی، فضاسازی فرهنگی، تزلزل در گفتمان علوم انسانی، آگاهی و دانش اجتماعی ناصواب در دانشگاه، و در مضمون زیرساختهای توسعهای این علوم، رشد عینی، وارونگی جنسیتی، قابلیت کارکردی، رقمی شدن، تعارضات معطوف به قدرت و در مضمون رشد علوم انسانی، فقدان مسئله، قابلیت پژوهشهای علوم انسانی، کارآفرینی علوم انسانی، قابلیتهای بینالمللی شدن این علوم و زایش علوم میانرشتهای جای گرفت.
The present study was conducted with the aim of a phenomenological investigation of the barriers to entrepreneurship in the Human Sciences at university. The research method was qualitative with a phenomenological approach. The study population included experts in the field of human sciences and humanities. The purposeful research sampling method was done, which was saturated theoretically with 12 people. The data collection tool was a semi-structured interview. The research reliability of the data was confirmed by the criteria of Lincoln and Guba (1985) and also the method of Denzin (1978) and Patton (1999). The data analysis was an inductive method using a seven-step put forth by Colaizzi (1978). The results showed that in the dimension of employment, two distinct, opposite, and consistent views of the business of the humanities were appreciable. In the category of social acceptance, reduced social status, applied reductions, cultural, spatial planning, discretion in the discourse of the humanities, unknowing social knowledge, and knowledge in the university. In the category of the developmental infrastructure of these sciences, we can refer to objective growth, gender reversal, functional capability, digitization, conflicts of power. In the category of humanities development, lack of the issue, the ability of humanities research, the entrepreneurship of the humanities, the possibilities for the internationalization of these sciences, and the emergence of interdisciplinary science can be enumerated.
Machine summary:
بررسیها نشان دادهاند، کارآفرینی در دانشگاه نسل سوم بهطورکلی فقط در حوزههای مهندسی و پزشکی غالب است و در مقایسه با آن در زمینههای فلسفه، تاریخ، جامعهشناسی، آموزشوپرورش، و سایر جنبههای علوم انسانی کمتوجهی شده است (Vallance 2017; A˚kerlind and Kayrooz 2003; Abreu and Grinevich 2014; Pilegaard et al.
2010) در ایران فارغ از ارزیابی میزان موفقیت کارآفرینی دانشگاهی، حتی در شکل رایج آن که پژوهشهای متعددی انجام شده است (مهدوي مزده و دیگران 1392؛ نادری بنی 1392؛ آخش و دیگران 1392؛ آراسته و جاهد 1390؛ بخشی و مدهوشی 1382؛ قربانی موید 1388)، سهم دانشگاه در کاربردیسازی علوم انسانی مسئلهای مهم بهشمار میرود که موانع فراروی آن خود به مسئلهای راهبردی بدل شده است.
این مسئله برای رشتههای علوم انسانی، که نقش تعیینکنندهای در معادلات فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی کشور دارند و عمدتاً بهدلیل ناآگاهی از کارکردشان و فرادستی دیدگاههای اقتصاد سرمایهداری در دام کماقبالی اجتماعی افتادهاند، مسئلهای بسیار جدی و بااهمیت است.
پژوهش حاضر در همین زمینه و با رویکردی پدیدارشناسانه درصدد بررسی چالشهای کاربردیسازی علوم انسانی است تا با شناسایی و معرفی آنها امکان تعمق در این موضوع را بیشتر کند.
مشارکتکنندۀ 3 دراینباره معتقد است: بسیاری از مشاغل بهدلیل ضعف یا قوت علوم انسانی در جامعه شکل گرفتهاند، این خیلی واضح است.
در این دیدگاه دانش انسانی ماهیت ارزشمندی نیست و ارزش آن به کاربردی است که برای جامعه دارد.
مشارکتکنندۀ 8 معتقد است: با خیلیها که صحبت میکنم این تصور وجود دارد که برخی از رشتههای علوم انسانی کاربردی برای جامعه ندارند.