Abstract:
در دهه 70 شمسی جامعه فکری ایران با جریان نواندیشی دینی مواجه شد. این جریان روحی جدید در جامعه دانشگاهی و حوزوی دمید و بازار مباحثات و نقد علمی را رونق داد. مواجهه این جریان هم با مدرنیته و هم با سنت عمیقتر از نسلهای پیشین روشنفکران بوده است. نسلهای پیشین روشنفکران دینی بر بازگشت تمام عیار به دین و استفاده از تمام ظرفیتهای دین برای حل مشکل عقبماندگی تاکید میکردند. اما نسل جدید مدعی لزوم فهم جدیدی از متون دینی بود. وجه مشترک فکری این جریان تاکید بر این نکته است که فهم ناب امکان ندارد و هر فهمی مسبوق به پیش فهمهاست. ازاین جهت، جریان نواندیشی از نظریههای هرمنوتیک که در پی درک ماهیت و سازوکار فهم است الهام گرفته است. کتاب مورد نقد تاثیر هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر را بر جریان نواندیشی دینی بررسی میکند. به نظر ناقد، هرمنوتیک فلسفی گادامر مدل مناسبی برای تحلیل جریان نواندیشی دینی نیست، و هرچند مشابهتهایی دارد لکن از برخی جهات با مبانی این جریان در تعارض است.
In the 1990s, the Iranian intellectual community faced a trend of religious modernization. This new spirit flowed in the academic and seminary community, and the market for scientific debate and critique flourished. From this point of view, the age of righteousness has replaced the age of duty, and as a result, they demanded a new interpretation of religious texts and task-oriented jurisprudence. The common denominator of this movement is that pure understanding is not possible, and any understanding is preceded by pre-understandings. For this reason, this movement has been inspired by hermeneutic theories that seek to understand the nature and mechanism of understanding. The book under review examines the influence of Heidegger and Gadamer's philosophical hermeneutics on the religious modernization movement. In this article, I describe, analyze and evaluate the main claims of the book. It seems that Gadamer's philosophical hermeneutics is not a good model for analyzing the current of religious modernism, and although they have similarities, it is in some ways in conflict with the foundations of this movement.
Machine summary:
به نظر ناقد، هرمنوتیک فلسفی گادامر مدل مناسبی برای تحلیل جریان نواندیشی دینـی نیسـت ، و هرچند مشابهت هایی دارد لکن از برخی جهات با مبانی این جریان در تعارض است .
ایـن موضـوع باعث حجـیم شـدن کتـاب ، تکـرار بـیش از حـد مطالـب و مـلال زا شـدن مطالعـه برخـی قسمت های کتاب شده است ، هرچند تکرار مطالب در نهایت فهم کامل تری از هرمنوتیـک و هرمنوتیک فلسفی بدست میدهد، ولی این امکان وجود داشـت کـه مطالـب را بـه صـورت منسجم تر و خلاصه تر ارائه کرد.
روشن است که هایدگر/گادامر در این اصل که نمیتوان بدون پیش فهـم هـا بـه شـناخت پدیده ها پرداخت با جریان نواندیشی دینی هم داستان هستند، اما آنچـه باعـث جـدایی آن هـا پس از این توافق زودگذر میشود جنبه هستیشناختی دیدگاه هایگر/گـادامر اسـت ، بـه ایـن معنی که به نظـر آن هـا، بـرخلاف دیـدگاه نواندیشـی دینـی، وجـود در دازایـن و یـا زبـان به ظهور میرسد.
در جریان نواندیشی دینی کمتر به اصلاح و غربال پـیش فـرض هـا اشـاره شـده اسـت و وجود پیش فهم ها به عنوان یک واقعیت غیرقابل اجتناب تلقی شده است کـه معیـاری بـرای داوری بین آن ها وجود ندارد و لاجرم به فهم های متکثر منتهی میشود.
البته بین هرمنوتیک فلسفی و نواندیشی دینی شـباهت هـایی وجـود دارد چون هر دو برمقوله فهم و نقش پیش داوریها تاکید دارند، اما تفاوت هـایی مبنـایی نیـز بـین آن ها دیده میشود که اصلاً در این کتاب مورد توجه قرار نگرفته اسـت .