Abstract:
عشق پدیدهای است که تمام احساسات و جریانات درونی عاشق را متحوّل و شخصیّت جدیدی از وی میسازد؛ هدایت او را بر عهده میگیرد و به تناسب هر فرد جلوههای گوناگونی به خود میگیرد. عطّار، مولانا، سعدی و حافظ بهترین شاعرانی هستند که در اوصاف عشق سخن گفتهاند. اینان در اشعار خود از تعبیرات خاصّی بهره بردهاند که نشان از ذوق عاشقانه آنها دارد. با توجّه به اهمّیّت مساله عشق، این پژوهش با رویکرد توصیفی– تحلیلی، به بررسی عشق و مضامین آن در غزلیات این چهار شاعر بزرگ پرداخته است. براساس نتایج، از جمله نقطه نظرات مشترک بین این چهار شاعر میتوان نمونههای زیر را بیان نمود. از نظر همة آنها همانگونه که معشوق ازلی و ابدی است، عشق نیز آغاز و انجامی ندارد. جهان جلوة معشوق حقیقی است، عشق پدیدهای غیرقابل وصف و بیشرح و بیان بوده و بر عقل برتری دارد. در زمینة تفاوت دیدگاههای این چهار شاعر در مورد عشق نیز این نتیجه حاصل شد که: عطّار و مولانا فقط یک معشوق دارند و آن هم خالق یکتاست که تمام غزلیّات عاشقانه آنان در مورد اوست. امّا در غزل حافظ چهرة متفاوتی از معشوق مشاهده میشود؛ گاهی الهی است، زمانی جسمانی و گاهی نیز اجتماعی میباشد. معشوق سعدی نیز زیبا است، امّا به او اعتنایی ندارد.
Love is a phenomenon which transforms the whole feelings and internal affairs of the lover and creates a new character from him/her; at the same time undertakes his/her guidance and assumes numerous manifestations for each person. Attar , Maulana , Sa'di and Hafez are the best poets who have talked about love. They have used specific interpretations which indicate their amour taste. Regarding to its significance, we have tried to deal with it by descriptive-analytic approach in these four great poets. Based on the results and joint view points we can conclude that; as the beloved is everlasting, and so is the love itself. World is the manifestation of true beloved, love is not describable and has priority on the wisdom. On the different perspective of these four poets about love it was concluded that Attar and Maulana had only one beloved and that was the unique creator about whom all the loving odes have been composed. But in the poetry of Hafez a different expression is seen about the beloved which sometimes is the Divine, other times corporal and some other times it is social. Sa'di's beloved is also beautiful but he overlooks her.
Machine summary:
تنها کسانی میتوانند در دریای بیکران عشق شنا کنند که از خویش فانی گشته باشند زیرا عشق حقیقی در فنا و نیستی است: تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست خویش بباید فروخت عشق بباید خرید (همان، 1381: 360) در اندیشه مولانا عشق عظمت چشمگیری یافته و مولانا نیز چون عطّار عشق را ازلی و ابدی میداند: عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود جوینده عشق بیعدد خواهد بود (مولوی، 1387: 315) شرح و بیان عشق را تنها میتوان از زبان عشق شنید: عشقرا از من مپرس از کس مپرس از عشق پرس عشق در گفتن چو ابر درفشانست ای پسر (همان: 427) عشق حقیقی راهنمای دانایی است که به بهترین شیوه عاشق را به آستان معشوق هدایت میکند: راهی پر از بلاست ولی عشق پیشواست تعلیممان دهد که در او بر چه سان رویم (همان: 646) امّا عشق سعدی در حوزة محسوسات مطرح میشود و بر اساس تجربیّات شخصی شاعر شکل میگیرد.
نگارستان رویت جلوهای کرد جهان گفتی که دائم بر عجب بود (عطّار نیشابوری، 1381: 326) خنده بیاموز گل سرخ را جلوه کن آن دولت پاینده را (مولوی، 1387: 143) چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر برنمیتوان انداخت (سعدی، ۱۳۸۵: 215) در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ، 1369: 119) 2 -12- گرفتار شدن در دام عشق هستی چیزی نیست جز تجلی جمال معشوق ازلی.
مولوی و عطّار جهان را جلوة معشوق حقیقی میدانند و برای سعدی و حافظ نیز معشوق زمینی جلوهای از معشوق حقیقی است، از نظر همه آنها عشق پدیدهای غیر قابل وصف و بیشرح و بیان است.