Abstract:
انسان برای این که خداوند را بهتر بشانسد ابتدا باید خود را بشناسد. زیرا او از خداوند است و به سوی او بازمی گردد. مسیری که مولانا برای این نوع شناخت ارایه می کند مسیر عشق است. عشقی که حتی اگر از انسان آغاز شود در پایان به عشق خداوند منتهی می شود. به عبارت دیگر این عشق خدامحور است نه انسان محور. زیرا در نظر مولوی فقط خداوند است که شایسته عشق ورزیدن است. در این راستا برخی ویژگیهای اخلاقی وجود دارد که در غزلیات شمس بدانها پرداخته شده است اما در کتاب کانت اثری از آنها دیده نمیشود. بدین ترتیب میتوان انگاشت که مولوی، دیدگاه عمیق تر و جامع تر در غزلیات شمس نسبت به اخلاقیات داشته است و ابعاد مختلفی از آن را مورد توجه قرار داده است که در این مقاله به بررسی و شناخت آن ها خواهیم پرداخت.
Machine summary:
بر اساس دیدگاه غایت گرا، فرد باید عملی را انجام دهد که بیشترین نتیجۀ خوب را در پی داشته باشد و در مقابل، وظیفه گرایان بر این باورند که نتیجه و پیامد عمل اهمیتی ندارد بلکه انگیزه و ارادۀ فاعل اخلاقی مهم است و بیشتر تأکید بر صورت عمل دارند تا پیامد آن(محقق، طرفداری، 1389: 139-140).
مولوی شجاعت را با ارزش میداند و معتقد است در راه معشوق و رسیدن به مقصود، ترسندگان کاری ندارند و کسانی که در این راه ترس به دل خود راه میدهند در این بارگاه، راهی به جایی نمیبرند، برای رسیدن به معشوق باید «میان خون» رفت و شجاعانه و بی باکانه بستر عافیت را ترک کرد: در ره معشوق ما ترسندگان را کار نیست جمله شاهانند آنجا بندگان را بار نیست (غزل 396 بیت 1) به اعتقاد مولانا هیچ وقت از انجام کارهای بزرگ و رنج و زحمت آن نباید ترسید زیرا کارهای بزرگ، شجاعتی بزرگ را میطلبند: در بیشه شیران رو وز زخم میندیش کاندیشه ترسیدن اشکال زنانه است (غزل 332 بیت16) بند چهارم: عاشق واقعی بودن خدا عشق واقعی به خداوند یکی دیگر از ویژگیهایی است که مولوی در غزلیات شمس بدان اشاره میکند.
بنابراین او مرگ را شادی میداند زیرا «ملاقات» با معشوق را میسر میکند: مرگ ما شادی و ملاقات است گر تو را ماتمست رو زینجا (غزل 54) بند چهاردهم: پیداییِ دل از چهره از جمله ویژگیهای اخلاقی جالب توجهی که مولانا بدان اشاره میکند و در عرفان و تصوف نیز بر آن تأکید میشود این موضوع است که آن چه از دل انسان میگذرد، در سیمای او پیدا میگردد.