Abstract:
«ماهیت» و «وجود» به عنوان دو مفهوم اساسی در جایجای متون فلسفه اسلامی به
صورت متقابل، بهکار میروند. در مقاله حاضر کوشیدهایم تا از دیدگاهی تحلیلی و با تأکید
بر آراء ابنسینا، پارهای از احکام ماهیت رابررسی کنیم. درباره «ماهیت»، سه گونه حکم
میتوان داشت: یکی از آنها بهصورت حمل اولی ذاتی است، و دو دیگر از نوع حمل
شایع صناعی. در نخستین حکم، به بیان و تعریف مفهوم «ماهیت» و اینکه از لفظ
«ماهیت» چه چیزی فهمیده میشود و اجزاء مفهومی آن چیستند، میپردازیم و در دومین
و سومین حکم، مفهوم «ماهیت» از دو جهت متفاوت مورد نظر قرار میگیرد: یکی اینکه
این مفهوم ـ بهعنوان موجودی از موجودات ذهنی و عقلی ـ مصداق کدامیک از مفاهیم
معقول بشری واقع میشود و دیگر اینکه مصادیق این مفهوم ـ که آنها نیز از موجودات
ذهنی و عقلی هستند ـ از حیثیات گوناگون چه احکام ویژهای دارند. امادرباره قسم اول از
دو گونه حکم اخیر باید گفت که همانگونه که حکمای متأخر بهدرستی بیان کردند، مفهوم
«ماهیت» یکی از مصادیق معقولات ثانیه است که البته موطنی جز ذهن بشری ندارد؛
لیکن از آن رو که در آثار معروف ابنسینا ـ تا آنجا که نگارنده تحقیق کرده است ـ سخن
صریحی در این زمینه دیده نمیشود، در این مقاله پس از بیان معنی و مفهوم «ماهیت»، به
بررسی احکام «مفاهیم ماهوی» ـ مانند مفاهیم «انسان» و «سنگ» «درخت» که مصادیق
مفهوم «ماهیت» هستند ـ از دیدگاه شیخالرئیس خواهیم پرداخت.
Machine summary:
2. در اینجا لازم است فرق اساسیای را که ابنسینا بین «ذاتی» و «عرضی» میگذارد در نظر داشت: هیچ ماهیّتی در ذهن، بدون اینکه ذاتیات آن تصوّر شوند، قابل تصوّر نیست و بر این پایه، هر مفهومی که در تصوّر یک ماهیّت دخیل نباشد و صرفا بهلحاظ مصداق آن ماهیّت، بر آن قابل حمل باشد از عوارض آن ماهیّت محسوب خواهد شد (الشفاء، بخش منطق، 34ـ35).
توضیح مطلب این است که هر ماهیّتی که دارای تحصّل وجودی است، در مقام تعریف و حدّ آن، باید یک مفهوم سلبی لحاظ شود، مثلاً هنگامی که گفته میشود: «انسان، حیوان ناطق است»، مقصود گوینده باید این باشد که حقیقت انسان که اکنون در خارج موجود شده است «چیزی جز حیوان ناطق نیست» و هر معنی دیگری غیر از آن دو معنی (حیوان و ناطق) باید از ذات و ماهیّت انسان سلب شود، و تا این «سلب»، اعتبار نشود، مفهوم «حیوان ناطق» حدّ تامّ «انسان» محسوب نخواهد شد.
ابنسینا این حالت را کاملاً قابل اعتبار میداند و معتقد است که هر چند یک ماهیّت در سطحی فروتر از این اعتبار، همواره آمیخته با غیر است، لیکن این آمیختگی با غیر، عرضی است؛ و امر عرضی، همچنانکه در تحقّق ماهیّت یک شیء دخالتی ندارد، عروض آن بر ماهیّت نیز هیچگونه خللی در ذات و حقیقت شیء پدید نمیآورد؛ بنابراین، ثبات ماهیّت شیء، در همه احوال محفوظ خواهد ماند، و ما میتوانیم این مرتبه ثبات را بهعنوان «ماهیّت صرف» یا «ماهیّت من حیث هی هی» اعتبار و لحاظ کنیم (همو، الشفاء، بخش الهیات، 201).