Abstract:
<P>در اندیشهی"بزرگ علوی"،زندگی بسیار زلال و پاک نقش بسته شده و تنها هدف انسان بهرهمندی از زلالی زندگی است.آثار او نمایانگر تلاشی انسانی برای دستیابی به زندگی و شرح رنج پیوستهیی است که در برخورد با موانع برای انسان به وجود میآید.آنچه در آثار او بیش از هر چیز نمود مییابد،امید و روشنبینی نویسنده است که خواننده را به زندگی میخواند و او را در برابر مشکلات به تلاش و حرکت دعوت میکند.آثار او نه تنها به بیان عقبماندگیها و ضعفهای جامعهی خویش پرداخته و خواننده را به بیداری میخواند،بلکه تلاش و تکاپو و رنج مبارزان و روشنفکران جامعه را نیز در برابر وجدان انسانی خوانندهی خویش قرار میدهد؛مهمتر از همه اینکه شرح تلاش نویسنده را نیز به عنوان عضوی فعال -و نه منفعلی ناصح-از همین جامعه و نیز به عنوان یکی از تلاشگران و روشنگران اجتماعی بیان میدارد.</P><P> او زندگی را با همهی زیباییهای مطلوب آن در نظر مجسم میدارد و سپس راه رسیدن به آن را نیز معرفی مینماید.در نتیجه،زندگی از دیدگاه او اگرچه زلال است اما برای رسیدن به آن باید از دردها،تاریکیها و ناپاکیها عبور کرد.</P><P> مهمترین انگیزهی زندگی انسان در نظرگاه علوی"عشق"است.او به هیچوجه نمیتواند تعریفی از انسان ارایه دهد که در آن به عشق اشارهیی نداشته باشد.در این مقاله به بیان اهمیت عشق و جایگاه آن در زندگی و اندیشهی علوی و ارتباط آن با مبارزات اجتماعی او در گیرودار این سه عامل اساسی زندگی بیان کرده،گرهخوردگی این عوامل را با واقعیت به نمایش بگذارد.</P>
Machine summary:
"این امیدبخشی و زایش انگیزه و زندگی را علوی بیش از هر جا در چشمهایش به تصویر کشیده است تا جایی که فرنگیس،بیآنکه هیچگونه اعتقادی به مبارزات اجتماعی داشته باشد و تنها به خاطر رضایت ماکان،در راهی قدم میگذارد که هیچ علاقهیی به آن ندارد؛ اما از آنجا که تمام تلاشهای او در راه مبارزه،وابسته به ارتباط او با استاد ماکان است،با تمام وجود به وظایف خود دلبسته است و به دنبال بهانهیی برای راه یافتن در دل ماکان،به تلاش و مبارزه میپردازد و چون تنها راه ارتباط یافتن با او مبارزات سیاسی است از این راه وارد میشود: «من دیگر یک هدف بیشتر در زندگی نداشتم،روزگار داشت به من لبخند میزد.
(علوی،ورق پارههای زندان،0231،عفو عمومی،صص 17-27) او به وضوح اعتقاد خود را دربارهی عشقهای هوسناک مردم عامی اعلام میکند و آنچه را که خود عشق مینامد،از آنها جدا میسازد و تأکید میکند که:«این لبخندها و نگاهها وقتی دست این طبقهی اجتماع افتاد کمکم کثیف شد و قشری از بیشرمی و هوا و هوس روی آن را گرفت.
»(دستغیب،نقد آثار علوی،8531،ص 77) اگرچه او حتا در زندان نیز روحیات عاشقانهی خود را حفظ میکند و هیچگاه خود،قصد فدا کردن هیچیک از این دو مقولهی را به پای دیگری ندارد،اما اقتضای زمان،او را درگیر مبارزهیی میسازد که خواهناخواه،این دو مقوله را نیز همچون تضاد و تناقضی آشکار در برابر هم قرار میدهد و علوی برای حفظ هر دو آنها تلاش میکند."