چکیده:
یکی از ارزشمندترین موضوعات ادبیات تطبیقی، به سبب روابط تاریخی و فرهنگی دیرین میان فارسیزبانان و ملل عرب، بررسی پیوندهای ادب فارسی و عربی است. وامستانی شاعران پارسیگوی از شاعران عرب به ویژه از ابوطیب متنبی شاعر شهیر دوره عباسی (354 ـ 303 هـ .ق.)، از موضوعات دلاویز این بخش از ادبیات تطبیقی است. این پژوهش به بررسی دیوان مسعود سعد سلمان (515 ـ 438 هـ .ق.) شاعر پارسیگوی دوره غزنوی میپردازد تا چند و چون تأثیر متنبی بر سرودههای وی را روشن سازد زیرا وی از جمله شاعرانی است که مهارتش در زبان عربی و آشنایی-اش با دیوان متنبی، به بهرهگیری هنرمندانه از مضامین سرودههای این شاعر عرب انجامیده است. افزون بر این، همسانی در اندیشه و احساس و زیستن در شرایط سیاسی نسبتا مشابه، سبب فراخوانی و همخوانی برخی مضامین در آثار دو شاعر شده است. این پژوهش با نگاهی تطبیقی به چکامههای ابوطیب متنبی و مسعود سعد سلمان، به بررسی درونمایههای همسان میان اشعار دو دیوان میپردازد و با آوردن نمونههای متعدد نشان میدهد که مسعود سعد گاه به برگردان ابیاتی از متنبی پرداخته و هنرمندانه از آنها سود جسته است. آنگاه مضامینی مشترک را مطرح میسازد که برخاسته از توارد خاطر میان این دو شاعر است و نمیتوان آنها را ترجمه یا اقتباس به شمار آورد. یکی از ارزشمندترین موضوعات ادبیات تطبیقی، به سبب روابط تاریخی و فرهنگی دیرین میان فارسیزبانان و ملل عرب، بررسی پیوندهای ادب فارسی و عربی است. وامستانی شاعران پارسیگوی از شاعران عرب به ویژه از ابوطیب متنبی شاعر شهیر دوره عباسی (354 ـ 303 هـ .ق.)، از موضوعات دلاویز این بخش از ادبیات تطبیقی است.این پژوهش به بررسی دیوان مسعود سعد سلمان (515 ـ 438 هـ .ق.) شاعر پارسیگوی دورة غزنوی میپردازد تا چند و چون تأثیر متنبی بر سرودههای وی را روشن سازد زیرا وی از جمله شاعرانی است که مهارتش در زبان عربی و آشناییاش با دیوان متنبی، به بهرهگیری هنرمندانه از مضامین سرودههای این شاعر عرب انجامیده است. افزون بر این، همسانی در اندیشه و احساس و زیستن در شرایط سیاسی نسبتا مشابه، سبب فراخوانی و همخوانی برخی مضامین در آثار دو شاعر شده است.این پژوهش با نگاهی تطبیقی به چکامههای ابوطیب متنبی و مسعود سعد سلمان، به بررسی درونمایههای همسان میان اشعار دو دیوان میپردازد و با آوردن نمونههای متعدد نشان میدهد که مسعود سعد گاه به برگردان ابیاتی از متنبی پرداخته و هنرمندانه از آنها سود جسته است. آنگاه مضامینی مشترک را مطرح میسازد که برخاسته از توارد خاطر میان این دو شاعر است و نمیتوان آنها را ترجمه یا اقتباس به شمار آورد.
The review of belletristic links between Arabic and Persian can be considered as one of the most valuable realms of study in comparative literature، because these two nations have always had a history of cultural and historical relationships. One of the most interesting subjects in this area is the way in which Persian poets adopted their Arab colleagues’ - specially Abu al-Tayyib al-Mutanabbi (the famous poet of Abbasid period (915- 965MD) -contents and purports. This study is going to have an in depth review of Masu’d Sa’d-i Salman’s poems -Persian poet of Ghazanavid period- (1046-1121) – in order to investigate al-Mutnbbi’s influence on him. Besides his proficiency in Arabic language and his familiarity with al-Mutnbbi’s poems، the intellectual and emotional similarity between the two and living in a relatively identical political condition had led to a kind of resemblance in the contents of their works. This survey reviews similar contents of the two Divan using comparative aspect in Abu al-Tayyib and Masu’d Sa’d-i Salman’s poems. Several exemplifications show that Masu’d Sa’d-i Salman sometimes translated al-mutanbbi’s poets and used them artily. Sometimes however، we can find identical contents originating from connotation between the two poets، so they should not be considered as adoption or translation.
خلاصه ماشینی:
- «تحلیل تطبیقی بازتاب فرهنگ عربی در شعر مسعود سعد سلمان»: این مقاله توسط تورج زینیوند به سال 1389 در فصلنامة لسان مبین دانشگاه قزوین نگاشته شده است.
4 - روش تحقیق مسعود سعد سلمان در چکامههایش، از یک سو به میراث کهن ادب پارسی مانند شاهنامة فردوسی نظر داشته است و از سوی دیگر به وامگیری از ادب عربی به ویژه اشعار ابوفراس حمدانی و ابوطیب متنبی روی آورده است.
این بیت مسعود سعد از جمله مدخلهای امثال و حکم است (دهخدا، 1385: 2/ 854) و بیت متنبی نیز از امثال سائره است (ابن عباد، 1965: 65؛ ثعالبی، 1403: 1/ 258).
19 ابوطیب متنبی نیز تنها به خود میبالد و بسیار اندک از تبارش سخن به میان آورده باشد زیرا در میان آن ها ـ بر خلاف مسعود سعد که نیاکانش از رجال دوران بودهاند ـ کسی را نمییابد که در عظمت و بزرگواری سرآمد دیگران باشد؛ از این رو همواره بر خود مینازد و خویشتن را مفخر گوهر تبار خود میداند، هر چند که بلافاصله از باب احتراس (= تکمیل، ابهامزدایی) وارد میشود و این ابهام را که قومش مردمانی بیقدر هستند میزداید و چنین ادعا میکند که آنان فخر عرب بودهاند و پناه دادن به فراریان و فریادرسی راندهشدگان مرام و مسلک ایشان بوده است: لا بقومی شرفت بل شرفوا بی و بهم فخر کل من نطق الضا د وعوذ الجانی و غوث الطرید وبنفسی فخرت لا بجدودی وبهم فخر کل من نطق الضا د وعوذ الجانی وغوث الطرید 20 (1/ 278).