خلاصه ماشینی:
"طبقه اشراف[کسانی که تنها توجهشان به مردم،دور نگهداشتن آنها از هر نوع آگاهی زیانبخش برای حکومت الیگارشها و یا سلطنت و ایادیاش بود]اولین کسانی بودند که با سینما آشنا شدند و به قدرت آن پی بردند،هرچند که هنوز سینما در چند سالگیاش،به آن رشد القایی بالا نرسیده بود،ولی از اولین سال فیلمسازی[و نه فیلمبینی] در ایران(1307)،ما شاهد گرایش برخی از نهادهای واسطه در گرفتن زمام امور سینما در دست خود بودیم.
در عهدی که تمام حیطه روشنفکری ایران به طرف نوعی باستانگرایی و طرد تاریخ پس از اسلام به عنوان نوعی مظهر شکست حرکت میکرد و نویسندگان متعددی در حسرت روزگاران خوش پیش از اسلام،ناله میکردند سینما میتوانست در بازگرداندن تفاخر ملی که نوعی تحکیم پایههای سلطنت نوپای پهلوی بود حرکت کند،به همین دلیل است که کسی مثل سپنتا به راحتی فیلم میسازد و به ایران میفرستد،ولی مرادی که سابقه همکاری با جنگلیها و نهضت جنگل را دارد چند سال برای گرفتن اجازه فیلمبرداری معطل میشود و دست آخر با تعهد اینکه فیلمنامهای خواهد نوشت که بوی وطنپرستی[از نوع آن زمان]را بدهد،مجاز به فعالیت با نظارت یک مأمور شد،نظارتی که به شکل روش جاری فیلمسازی در ایران درآمد.
با تغییر در الگوی تفکر و برهم خوردن ساختار اجتماعی،با حفظ فراگماردگی سینمای رویاپرداز، متوجه تغییراتی در سطح نهاد سینما میشویم و فضای بازگذا هم که به نوعی فشار سانسور را برداشته بود،به این جنبش اجازه حرکت داد و برای اولین بار قشر سینما روی ایران،برای کسی که در برابر هجوم پلیس خود را با نارنجک منفجر میکند،کف زد(گوزنها)و له شدن ارباب را زیر چخ آسیاب و برگرده رعیت تجربه کرد(سفر سنگ)،این به هم خوردن مطابقت الگو بعد از انقلاب دوباره برقرار شد."