چکیده:
از مباحث حائز اهمیت در هر نظام سیاسی، بحث از مشروعیت حکومت حاکم و به تبع آن، جایگاهی است که برای مردم در آن نظام سیاسی در نظر گرفته شده است. از آن جا که در اندیشه سیاسی اسلام، مشروعیت الهی است، بحث از جایگاه مردم اهمیت دوچندان مییابد. از این جهت، این مبحث در آثار سیاسی علامه مصباح یزدی نمود روشنی یافته است و از زوایای مختلف، این جایگاه به تصویر کشیده شده است. در این پژوهش تلاش شده است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و با تمرکز بر روی آثار مکتوب ایشان، جایگاه مردم در حکومت اسلامی تحلیل شود. در پاسخ به این پرسش که با توجه به مشروعیت الهی حکومت، مردم در چه عرصههایی در حکومت اسلامی نقشآفرینی میکنند، یافتة تحقیق حاکی از این نکته است که حکومت اسلامی؛ هم در شکلگیری و هم در استمرار منوط به نقشآفرینی مردم است؛ کما این که از طریق نظارت و ایجاد تشکلهای غیر رسمی اسلامی، این مشارکت جلوههای متنوعی به خود میگیرد. اساسا نظام سیاسی اسلام، نظامی مردمسالار است که از مبانی و نیز آفتهای روشی دموکراسی مبرّا میباشد.
From among the important issues in every political system, the issue of the legitimacy of the ruling government as well as the position which was intended for the people in this political system is of paramount importance. Since, in the political system of Islam, the legitimacy in question is divine, the issue of people’s position has the utmost importance. From this respect, this issue has found clear expression in ʻAllameh Misbah’s political works and the position of people has been illustrated from different perspectives. Drawing upon descriptive-analytic and focusing the attention on ʻAllameh Misbah’s written works, this research work seeks to make an analysis of the position of people in the Islamic government. In answering the question “Given the divine legitimacy of government, in what areas of Islamic government do people play a decisive role?” the findings of the research show the fact that formation of Islamic government and its continuation depends on the role people play. On the other hand, people’s participation can take on different forms when supervision is exercised and informal Islamic establishments are created. Essentially, the political system of Islam is a democratic system which is free from the principles of the [western democracy] and its methodological harms.
خلاصه ماشینی:
یعنـی آیـا شخص یا اشخاص عهده دار حکومت ، گذشته از این که از نظر شخصیت حقیقی و رفتار فردی ، شایسته و صالح و عادل هسـتند یـا خیـر، بـه لحـاظ شخصـیت حقـوقی ، بـرای حاکمیت و حکومت ، ملاک و اعتبار لازم دارند یا خیـر؟ هـم چنـین گذشـته از ایـن کـه قوانینی که وضع و اجرا می کنند، قوانینی خوب و عادلانه و بر اسـاس مصـالح عمـومی جامعه اند یا خیر، آیا اصولاً این شخص یا اشخاص حق داشته اند که عامل اجـرای ایـن قوانین باشند؟ اساساً مفهوم مشروعیت در ایـن جـا در مقابـل مفهـوم «غصـب » اسـت و منظور از حکومت نامشروع ، حکومتی است که غاصبانه بـر مـردم حکمرانـی مـی کنـد.
اگر ما باور به توحید و ضرورت تحقق حاکمیت الهی در کلیـة شـؤون بنـدگان را (بـه سـبب خاتمیـت ، جامعیـت و جـاودانگی احکـام الهـی ) داشـته باشـیم و از سـوی دیگـر، حکومت های طاغوتی را که بر مدار مشروعیتی غیر از مشـروعیت توحیـدی بنـا شـده انـد، نامشروع قلمداد کنیم ـ که علاوه بر عقل ، در آیات و روایات چنین نگاهی حاکم اسـت ـ و متأثر از تفکرات لیبرالی ـ که جایگاهی جز قرارداد برای اعتبارات اجتمـاعی قائـل نیسـت ـ نگردیم ، در این صورت ، هرگونه اذن تصرفی در حوزة عمومی باید منشأ الهی داشته باشد و تا فرد مأذون تصرف ، در این زمینه اذن ندهد، هیچ فردی حق حاکمیـت نمـی یابـد و هـیچ قانونی لازم الاجرا نخواهد گردید.