خلاصه ماشینی:
"به جز وادی تئاتر،در وادیهای دیگر هنری و ادبی نیز این اتفاق افتاد: ویلیام فاکنر-نویسندهء خلاق و پیشروی آمریکایی-در رمان«خشم و هیاهو»-که بعدها سرمشق بسیاری از نویسندگان قرار گرفت- شکل روایت داستان،به شیوهء متعارف را می شکند و به جای داستانی که تا آنروز فقط از یک منظر و دیدگاه روایت میشد،داستانی واحد را از چهار منظر(دیدگاه)روایت میکند: -روایت اول از:برادر دیوانه.
گفتهاند که«سینما،تحقق عینی رمان است»،اما همچنانکه رمان در قرن بیستم دستخوش تحول و تغییر در ساخت و شیوهء روایت شد-بویژه با آثار شاخصی چون«در جستجوی زمان گمشده»پروست،«اولیس» جویس،«خشم و هیاهو»ی فاکنر،آثار «مارگریت دوراس»و رمانهای گارسیا مارکز- سینما نیز از این«شکلشکنی»در شیوهء روایت داستان مصون نماند: «ژان کلودکرییر میگوید در سینما دو نوع فرمروایی وجود دارد یکی فرم دراماتیک که کموبیش بر وحدتهای سهگانه،کشمکش، قهرمان و ضد قهرمان و غیره متکی است؛نوع دیگر فرمی است که به گفتهء«کاریر»،در اروپا به آن«فرم شرقی»میگویند و شبیه قصههای شرقی و رمانس است و«کرییر»بطور مشخص از منطق الطیر عطار نام میبرد: شخصی از منزل خارج میشود و مسیری خطی را طی میکند و ماجراهای مختلفی برایش پیش میآید و آخر بخانه بر میگردد.
اغلب نمایشهای سنتی ایرانی -به ویژه در تعزیهها-با یک نمایش کوتاه-به نام «گوشه»-آغاز میشود و بعد نمایش اصلی که خود آن نیز-گاه-تودرتو و روایت در روایت است به اجرا در میآید با نموداری اینچنینی: شاید از میان نمونههای بیشماری که برای مثال زدن وجود دارد،ساختار و طرح نمایشی تعزیهء«حضرت امام حسین»بهترین نمونه برای شاهد این گفتار باشد."