خلاصه ماشینی:
"سؤال اینجاست که چرا آزاد با همهی توان و دانش و آگاهیای که دارد،مطلقا به تولید آثار خلاقهی خود نمیپردازد و ادبیات از پیشنوشته شده را دستمایهی فعالیتهایش در حوزهی شعر و قصه کودک قرار میدهد؟ از نگاه این مقاله،دلیل گزینهی آزاد،هوشمندی شاعرانه او است.
اما در کنار چنین بازآفرینیهایی هرازگاهی،اثری نوشته یا سرودهی خود او نیز منتشر میشود که از آن جمله،به قصهی طوقی اشاره و آن را بررسی میکنیم:طوقی پرندهای است که یک روز با صدای خروس بیدار میشود و با پدرش به صحرا میروند.
وزن و زبان قصهی طوقی،شیرین و روان است،جز،مواردی سکتههای وزنی که البته برای یافتن و بر طرف کردن این سکتهها،باید لحن خواندن را کمی تغییر بدهیم: یکی بود،یکی نبود مرغکی بود خیلی قشنگ زبروزرنگ بال و پرش رنگبهرنگ پر که میزد در آسمان درست میشد رنگینکمان و...
در چاپ پنجم کتاب قصهی طوقی که سال 2631 منتشر شده است،متأسفانه ریتم موزون این قصه آسیب دیده است و معلوم نیست چه کسی-و آیا خود استاد-لحن محاورهی شعر را از آن گرفته است-که نمونهی آن را چند سطر بالاتر آوردیم-این لحن از خوانش کودکان دور است.
«دویدمودویدم»یکی از آشناترین ترانهها یا متلهای عامیانه است و بهانهی بسیاری از شاعران برای سرودههای کودکانه شده است،از جمله،احمد شاملو در شعر مشهور«پریا»،اما در چفتوبست زبان و قصهی خودش به کار میگیرد و به کلی از خاستگاه اصلیاش دور میکند: شرابه رو سر کشیدم پاشنه رو ورکشیدم زدم به دریا،تر شدم،از اونورش به در شدم (به تصویر صفحه مراجعه شود) دویدمودویدم بالای کوه رسیدم اونور کوه ساز میزدن،همپای آواز میزدن."