چکیده:
مقاله حاضر،در بررسی مبانی هستیشناسی و انسانشناسی صلح به برخی اصول حاکم بر هستیشناسی و انسانشناسی اسلامی که بنیان صلحگرایی را سامان میدهد، میپردازد و پس از بررسی دیدگاههای متفاوت در ماهیت انسان،به این سؤال که آیا طبیعت انسانی میل به شرارت و نزاع دارد و یا اینکه انسان ذاتا اصلاحطلب بوده و جنگ،معلول عوامل بیرونی است پاسخ میدهد.نویسنده پس از طرح ایدهها،به بازکاوی مبانی تکوینی و تشریعیت انسانشناختی صلح از دیدگاه دین میپردازد و در نهایت با جمعبندی مباحث،نگرش اصولی و زیربنایی هستیشناسانه و انسانشناسانه اسلام به موضوع صلح و سلم را تبیین میکند.
خلاصه ماشینی:
"«کافة»ناظر بر این است که استثنایی در قانون صلح نیست و جنگ بر خلاف تعلیمات
صلحگرایی در اسلام از مبانی فلسفی خاصی برخوردار است که در این نوشتار به
نهفته است که میل به وحدت و یگانگی را به دنبال دارد و این امر در توجه به سوی
استکمال زمین به این است که صلح عمومی بین موجودات دایر گردد و این
کمالیافتگی فراگیری است که بستر ثبات و صلح جوامع انسانی را فراهم میکند.
قانون مدار بودن هستی،همه بیانگر این است که اسلام میخواهد انسان در پرتو
انسان نیز به عنوان عضوی از مجموعهء هستی نمیتواند جز در سایهء صلح و آرامش به
جنگ یا صلح،به تصویری وابسته است که از انسان داریم که البته این تصاویر و
یکی از مسائل مورد توجه نایبور،مسألهء منازعهء بینالمللی است و دیدگاه خاص او نسبت به طبیعت انسان در بحث از این مسأله آشکار میشود.
برای او نقص و کوچکی است؛همچون ظلم و خودخواهی که منشأ جنگ مذموم است،دور میسازد5(نوری،8041 ق،ج 11:862)و این است که از نظر اسلام در
است و رسیدن به این مقام والا،جز با تخلق به مبانی و اسلوبهای سلم و صلح و داشتن
صلح و امنیت اجتماعی بدون توجه به فطرت حقیقتجویی انسان و از بین بردن موانع
البته باید توجه داشت که زمانی انسان متوجه آن میشود که دیگری در مقام مزاحمت با حقوق حیاتی او برآمده باشد،آن وقت است که
اسلام نیز در ارائهء برنامه تشریعی خود به این مطلب توجه داشته است:«یرید الله بکم الیسر و لا
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این رابطه چنین روایت شده است:"