Abstract:
پژوهشهای تطبیقی در حوزه ادبیات عامیانه و ادبیات کودک میتواند با تبیین مشابهتهای فکری و فرهنگی مردم جهان، زمینهساز رشد اندیشههای بلند انسانی گردد. در پژوهش حاضر، نویسنده با بهرهگیری از نظریه ریختشناسی «پراپ» به تبیین و تحلیل ساختاری قصههای «ماهپیشانی» از ایران، «یهشین» از چین و «سیندرلا» در غرب میپردازد. از آنجا که قصههای بررسی شده در این پژوهش از خانواده قصههای پریان هستند، با الگوی ریختشناسی پراپ که برآمده از تحلیل قصههای پریان روسی است، همخوانی زیادی داشتهاند. نویسنده پس از تطبیق مشابهتهای ساختاری این سه قصه، به یک ساختار مادر دست پیدا میکند که برآمده از خویشکاریهای همسان هر سه قصه است و طرح داستانی هر سه قصه بر پایه آن است. برای تعیین نسبت دیرینگی این داستانها در مقایسه با یکدیگر، نویسنده ناگزیر دست به یک تحلیل فراساختاری زده و یک کهنالگوی بسیار شناخته شده در قصه ماهپیشانی را، پس از بررسی به عصر پارینهسنگی (عصر شکار) رسانیده است. نویسنده سرانجام نتیجه میگیرد که روند دگرگونی های ساختاری این سه قصه، نزولی بوده است؛ یعنی قصه ماهپیشانی، روایت کهنتر این قصهها بوده و در گذار زمان، از تنوع شخصیتها و شمارگان خویشکاریهای آن کاسته شده، تا جایی که نمودگار ریختشناسی قصه سیندرلا، همان نمودگار مادر برآمده از قصه های تطبیق داده شده در این پژوهش است.
Comparative studies in folk literature and children’s literature can pave the way for the growth of human lofty thoughts through explaining the ideological and cultural similarities among the people of the world. In this research، using Propp’s morphology theory، the author explains and analyzes the structure of an Iranian tale “MahPishani”، a Chinese one “Yeh-Shen”، and “Cinderella” as a Western tale. Since the tales studied in this research are from the fairy tale category، it is quite consistent with the Prop’s morphology model which is the result of Russian fairy tales analysis. After matching the structural similarities of the three tales، the author proposes a proto structure (mother structure) which is derived from the common functions of the three tales upon which their plots are based. In order to find out which tale is the most ancient one، a meta- structural analysis was inevitable. The analysis reveals that the very well-known archetype in MahPishani goes back to Paleolithic Age (Hunting Age). Eventually، the author deduced that the structural changes in these three tales follow a descending pattern، i.e. “Mahpishani” is the oldest narration، and over time، the diversity of characters and the number of functions have been decreased to the extent that the morphological diagram of Cindrella tale is the same as the mother diagram derived from the comparison of these three tales.
Machine summary:
function دادن یک عامل جادویی به قهرمان می پردازد؛ یاریگر به انتقال مکانی قهرمان می پـردازد، مصیبت یا کمبود را التیام می دهد، قهرمان را از تعقیب شدن نجات می دهد، کار دشواری را حل می کند و یا انجام می دهد و به تغییر شکل قهرمـان کمـک مـی کنـد؛ شـاهزاده و پدرش، کار دشواری را بر دوش قهرمان می گذارند، داغ می زنند یا نشان می کننـد، رسـوا می کنند یا رازی را فاش مـی کننـد، بـازمی شناسـند، مجـازات و یـا عروسـی مـی کننـد؛ شخصیت گسیل دارنده، قهرمان را گسیل می کند؛ قهرمان به جست وجو می رود، در برابـر درخواست های بخشنده واکنش نشان می دهد و عروسی می کند؛ قهرمان دروغین نیز بـه جست وجو می رود، در برابر درخواسـت هـای بخشـنده واکـنش نشـان مـی دهـد و رسـوا می شود(١٤).
قصه هـای ماه پیشانی ، یه شین و سیندرلا از قصه های بسیار شناخته شده در حوزة ادبیات فولکلور در نقاط مختلفی از جهان هستند که نویسنده در این پژوهش می کوشد با تبیـین و تطبیـق مشابهت های ریختاری آنها، ساختار مادر و مشترک این هر سه قصه را به دست بیـاورد و جهانی بودن طرح روایی آنها را نشان دهد.
نام هر دوی آنها شهربانو است و هر دو یک جفت خویشـکاری متقابـل را بـه نمایش گذاشته اند: قصة یه شین در زمانهای خیلی دور، حتی پیش از سلسله های پادشاهی چین و هـان، فرمانـداری در نواحی جنوبی چین زندگی می کرد که اسمش «وو» بود.