Abstract:
چکیده: فرهنگ زبانی نگرش ها، باورها، هنجارها و سرمایه های ادبی- علمی و ساختارهای دستوری- بلاغی هر زبان است که پیکره اصلی آن زبان را شکل می دهد. در ترجمه قرآن کریم نیز باید به فرهنگ زبانی عصر نزول توجه کرد تا بتوان مفهوم حقیقی کلمات و آیات قرآن کریم را به زبان مقصد انتقال داد. در این نوشته به بررسی مفاهیم فرهنگی شیطان، أخ، أخت، أب، ملک، فراش، أخو عاد، شعر، صدق، أخری، غل ید، کشف ساق، وراء ظهر، رد الید الی الفم، بکاء السماء و الارض و ... در زبان عربی عصر نزول پرداخته می شود و معادل فارسی آن در زبان مقصد جستجو می گردد تا از این رهگذر مفهوم حقیقی کلمات و آیات به زبان مقصد انتقال داده شود و نیز به نقد ترجمه هایی پرداخته می شود که در انتقال مفاهیم اصلی باز مانده اند.فرهنگ زبانی نگرش ها، باورها، هنجارها و سرمایه های ادبی- علمـی و ساختارهای دستوری- بلاغی هر زبان اسـت کـه پیکـره اصـلی آن زبان را شکل می دهد. در ترجمـه قـرآن کـریم نیـز بایـد بـه فرهنـگ زبانی عصر نزول توجه کرد تا بتوان مفهوم حقیقـی کلمـات و آیـات قرآن کریم را به زبـان مقصـد انتقـال داد. در ایـن نوشـته بـه بررسـی مفاهیم فرهنگی: شیطان ، أخ ، أخـت ، أب ، ملـک ، فـراش ، أخـو عـاد، شعر، صدق ، أخری، غل یـد، کشـف سـاق ، وراء ظهـر، رد الیـد الـی الفم ، بکاء السماء و الارض و ... در زبان عربی عصـر نـزول پرداختـه میشود و معادل فارسی آن در زبان مقصد جسـتجو مـیگـردد تـا از این رهگذر مفهوم حقیقی کلمات و آیات به زبان مقصد انتقـال داده شود و نیز به نقد ترجمه هایی پرداخته میشـود کـه در انتقـال مفـاهیم اصلی باز مانده اند.
Machine summary:
"هم چنانکه در فرهنگ اروپایی تمثال عریان به صلیب کشیده حضرت عیسی(ع ) بر بی آلایشی و پاکی دلالت دارد و در فرهنگ ایرانی یک نـوع اسـتیحاش اسـت و یـا اینکـه در سال های ابتدائی اسلام برای مفهوم برگزیدن شخصی از در آوردن و به دست کردن انگشتر و در زمان حـال از عبـارات رأی بـه صـندوق انـداختن اسـتفاده مـیشـود (پـاکتچی، ١٣٨٧، ص ٢٥- ٣٢) در زبان فارسی نیز با عباراتی مواجه مـیشـویم کـه در فرهنـگ زبـانی فارسـی معنای خاصی دارند که اگر آنها را بدون در نظر گرفتن فرهنگ زبانی ترجمـه کنـیم ، اصـلا معنا و مفهوم را انتقال نداده ایم .
به عنوان نمونه : ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد (سعدی، ١٣٩٠ ، دیباچه ) شمع و گل چون بلبل و پروانه ، شیدای تواند ای بهار زندگی آخر تو شیدای که ای ؟ (صائب تبریزی، ١٣٩٠، غزل ١٧١) پروانه جز به شوق در آتش نمیگداخت میدید شعله در سر و پروای سر نداشت (اعتصامی، ١٣٨٧) بر هر دریای شمع چو پروانه زنم سر در آرزوی آن که بیابم به تو راهی (شهریار، ١٣٨٠، غزل ١٥٧) بنابر همین اصل بیشتر مترجمین با علم به معنای فراش آن را به ملخ ترجمه کرده اند در حالی که معنای ملخ در عربی «جراد» است و در قرآن کریم نیز به کار رفتـه اسـت : «خشـعا أبصارهم یخرجون من الأجـداث کـأنهم جـراد منتشـر» 1 (القمـر: ٧) و در ایـن آیـه کثـرت و زیادی را میرسـاند ( فـیض کاشـانی، ١٤١٨ق ، ج ٢، ص ١٢٣٣) و مشـکل را حـل نمـیکنـد چون ملخ در زبان فارسی مظهر سرگردانی نیست ، و در این آیه میخواهـد کثـرت را نشـان دهد زیرا "جراد" در زبان عربی و نیز در فارسی تمثیل و تشبیهی از کثرت و زیادی است ."