Abstract:
تحقیق حاضر، با تمرکز بر روایت شناسی، به بررسی تطبیقی رمانهای سن عقل از ژان پل سارتر و ناقوس از آیریس مرداک می پردازد. تمرکز اصلی این تحقیق بر روی راوی نامعتبر است، مفهومی محبوب در دنیای کنونی که بشریت در آن از سوءتفاهم ها رنج برده و طعم ناکامی زبان در انجام رسالت خود در گردآوری انسانها در کنار یکدیگر را چشیده است. در روایت شناسی، بی اعتباری بعنوان یک ویژگی گفتمان روایی در نظر گرفته شده است. وین بوث تئوری مفهوم «راوی نامعتبر» را پایه ریزی کرده و چارچوب نظری مطالعۀ حاضر متشکل از مفاهیم نویسندۀ واقعی، نویسندۀ ضمنی و راوی نامعتبر وی به منظور انجام تحلیلی تطبیقی از رمان های منتخب است. در گذشته، مطالعات انجام شده بر روی راوی نامعتبر بر راویان هومودایجتیک متمرکز بوده اند. در اینجا، تکنیک های روایی دیگری مانند زاویۀ دید روایت در بررسی هدف حضور راویان نامعتبر در رمان های منتخب در نظر گرفته شده اند. به عبارت دیگر، زاویۀ دید و حضور چند صدایی در روایت نامعتبر از اهمیت زیادی برخوردار هستند. این تکنیک های روایی و راویان نامعتبر در زمینۀ سیاسی و فرهنگی آثار مورد بررسی قرار می گیرند تا به واکاوی نقش آنها در ایجاد این نوع از راویان و ذهنیت و عینیت روایت هایشان پرداخته شود. بر این مبنا، تحقیق از تاریخ گرایی نوین، به خصوص نظریۀ استفان گرین بلت، بعنوان رویکردی دیگر برای مطالعۀ حضور و کارکرد راویان نامعتبر استفاده می کند تا حضور راویان نامعتبر را در این آثار آشکار سازد.
The present study is a comparative study of Jean-Paul Sartre’s The Age of Reason and Iris Murdoch’s The Bell. The main focus is on “unreliable narrator” which is a popular concept at the present time when humanity enjoys manipulating each other and suffers himself from misunderstandings. Wayne C. Booth was the earliest theorist who provided a practical definition of “unreliable narrator” and his theory is considered as the framework. Previously, the studies only focused on homodiegetic narrators but, here, other narrative techniques are analyzed. In other words, the point of view and the presence of multiple perspectives and voices are crucial in the analysis of unreliable narratives. These narrative techniques and unreliable narrators are scrutinized at the social and political contexts of the novels. Accordingly, New Historicism, specifically Stephen Greenblatt’s theory, is used as another approach to reveal the presence and function of the unreliable narrators in the selected literary works.
Machine summary:
براي بررسي تحليليتطبيقي رمان هاي منتخب ، از مفاهيم نويسندة واقعي ، نويسندة ضمني و راوي نامعتبر نظريۀ وين بوث به عنوان چارچوب نظري مطالعۀ حاضر استفاده شده است .
بر اين اساس ، مقالۀ حاضر درنظر دارد با 2 کمک رويکرد روايت شناسي و تاريخ نگاري نوين به بررسي تطبيقي حضور راوي نامعتبر در رمان هاي سن عقل ٥ از ژان پل سارتر و ناقوس ٦ از آيريس مرداک ٧ بپردازد.
او بر اين باور است که خواننده با سه صداي مختلف پاسخ مي دهد: راوي اي که گمان مي کند خوانندة داستان را در همان سطح مي پذيرد، نويسندة ضمني که مسئول ساختار روايي و نرم ها و ارزش هايش است و شخص نويسنده که متن را نوشته است (٩٨ :٢٠٠٥ ,Lehtimuki).
بررسي حضور راوي نامعتبر در رمان سن عقل از ژان پل سارتر فصل اول رمان را راوي اي که در کنار شخصيت متيو ايستاده است در خانۀ مارسل روايت مي کند.
اين تغيير زاويۀ ديد تنها در ابتداي فصول رمان رخ نمي دهد، بلکه گاهي حتي درون آن ها نيز ديده مي شود؛ به عنوان مثال ، درحالي که در فصل هفتم راوي در کنار دنيل ايستاده ، تعدادي تغيير زاويۀ ديد به سمت شخصيت متيو نيز ديده مي شود.
همانند رمان سن عقل ، زاويۀ ديد ناقوس نيز سوم شخص مفرد است و هر فصل آن به واسطۀ راوي اي نقل مي شود که نزديک به يکي از شخصيت ها ايستاده و اغلب مکان ايستادنش را تغيير مي دهد؛ بنابراين ، راوي جايگاه ثابتي براي روايت ندارد؛ چراکه با تغيير جايگاهش رخدادها را تعريف مي کند.