Abstract:
بنابر دیدگاه یونگ، روانشناس سوئیسی، ضمیر ناخودآگاه بشر یک سویة جمعی دارد که آکنده از کهنالگوهای موروثی از نیاکان اوست. این میراث میتوانند بر افکار و احساسات بشر تأثیر بگذارند. یکی از آن کهنالگوها آنیما نام دارد که به شخصیت زن پنهان در وجود هر مردی اطلاق میشود. در آثاری که برآمده از احساسات مردانه هستند، بهویژه آثاری که مضمونی عاشقانه دارند، بهتر میتوان ردّ پای آنیما را دید؛ زیرا در این آثار، زنِ درون مرد، مجال یافته تا خود را به مرحلۀ ظهور و بروز رساند. نوشتار پیش رو با روش تحلیلی - تطبیقی و با رویکرد تطبیقی مکتب آمریکایی که شباهت آثار ادبی را ناشی از مشترکات روان همۀ انسانها میداند، به بررسی موشکافانة این کهنالگو در اشعار عاشقانة دو شاعر عشقپرداز معاصر، یعنی محمود درویش و فریدون مشیری میپردازد. نتایج حاصل از پژوهش نشان میدهد که میتوان از آنیما بهعنوان مبنای مشترک در تطبیق اشعار دو شاعر استفاده کرد؛ زیرا با اینکه آنها از دو فرهنگ و نژاد مختلف هستند؛ امّا بهطور مشترک، بسیاری از کارکردها و فرافکنیهای مثبت و منفی آنیما را بهکار بردهاند. وقتی احساس غم، ترس، پوچی و مرگ دارند، در سیطرۀ آنیمای منفی قرار دارند و آنگاه که همسر ِدل و بانوی رؤیاهای خویش را سراپا همه خوبی و زیبایی مینامند و در آرزوی وصال او هستند، تحت سلطۀ آنیمای مثبت خویش هستند.
According to Jung, the Swiss psychologist, human subconscious has a collective aspect that is filled with inherited archetypes from its ancestors. As the matter of fact, this legacy can affect human thoughts and feelings. One of those archetypes is called anima, which refers to the character of a woman hidden in every man. Considering those work that come from masculine feelings, especially those that have a romantic theme, it is better to see the traces of anima. This is due to the fact that the woman inside the man has the opportunity to reach the stage of emergence and manifestation in such work. This research, implementing an analytical-comparative method and a comparative approach of the American school of thought, considers the similarity of literary work and ,as the result of the commonalities of all human beings, carefully examines this archetype in the love poems of two contemporary poets; Mahmoud Darvish and Fereydoon Moshiri. The results of this research show that anima can be used as a common basis in comparing the poems of two poets; Because although they are from two different cultures and races; But together, they have used many positive and negative anime functions and projections. When they feel sad, afraid, empty and dead, they are in control of negative anime and when the wife of the heart and the lady of the dreams call all their goodness and beauty and wish to join her, they are dominated by their positive anime.
Machine summary:
پیشینة پژوهش با کندوکاو در منابع علمی مشخّص شد پژوهش مشابهی با این موضوع، میان این دو شاعر، انجام نگرفته است؛ هرچند پژوهشهای بسیاری با موضوع کهنالگو و آنیما در نشریات علمی به چاپ رسیده است و در این قسمت به معرفی مهمترین یافتههای مرتبط با این موضوع اشاره میشود: مقالۀ «بانوی بادگون، بررسی و تحلیل آنیما در شعر سهراب سپهری»، نوشتۀ همایون جمشیدیان (1385).
» (همان: 386) گاهی درویش که در سیطرۀ آنیمای منفی خود است، مرگ را بهتر از تنهایی میداند: «فَالمَوتُ/ في البَيتِ أفضلُ مِن دَهْسِ سيَّارةٍ/ في الطَّريق إلى ساحةٍ خاليةٍ!» (درویش، 2013: كما لو فرحت) (ترجمه: مرگ در خانه بهتر است از اینکه اتومبیل آدم زیر بگیرد وقتی به سمت خانهای میروی که چیزی در آن نیست!) (همان، 1398 الف: 54) مشیری از وحشت تنهایی، آرزوی مرگ میکند و مرگ را همزبان جاودان خود مینامد: بیا ای مرگ!
» (درویش، 2013: في الشام) (ترجمه: من بهوسیلۀ یک ماه، هدایت میشوم که در دست یک بانو میدرخشد!) مشیری نیز گویی تحت تأثیر آنیمای مثبت خود است که اینگونه به راهبری عشق اشاره میکند و او را چونان پیرِ راه، روشنگر شبهای بلند خود میداند: «میخواهم و میخواستمت تا نفسم بودعشق تو بسم بود که این شعلۀ بیدار, , میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بودروشنگر شبهای بلند قفسم بود...