Abstract:
ادبیات روایی در ایران همواره به عنوان یکی از منابع اصلی الهام برای بسیاری از هنرها بوده است؛ در این میان سهم هنرهای تجسمی و نمایشی بیش از سایر هنرهاست. وابستگی نقاشیِ ایرانی به ادبیات به گونهای بوده است که نقاشی ایرانی تا اواسطِ عصر صفوی به عنوانِ زیرمجموعهای از هنر«کتابت» دستهبندی میشده که کارکردِ اصلی آن تصویرسازی روایتهای ادبی بوده است. در فرایند چنین ترجمانی بسیاری از مولفههای روایی اثرِ مبدا به دلیل ماهیت بستر مقصد، دچار تغیر و تحول میگردد. در پژوهش پیش رو سعی میشود سیر تحول و تطور روایی یکی از این مضامین را در فرایند ترجمه از ادبیات به نقاشی بررسی نماییم. این پژوهش به شیوۀ توصیفی تحلیلی و با استفاده از روش تحلیل محتوای کمی با تکیه بر نظریه روایت شناسی پراپ انجام شده است. هدف تحقیق شناخت و تحلیل نشانههای تصویری و چگونگی ارتباط آنها با متن روایی در طول فرآیند ترجمان میباشد. گردآوری مطالب به روش کتابخانهای بوده است. مضمون مورد نظر «گذر سیاوش از آتش» است و بستر مبدا فرایندِ ترجمانیِ تحقیق، شاهنامه فردوسی میباشد. همچنین بستر مقصد، نگارهای با همین عنوان در شاهنامه شاه طهماسبی میباشد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که ماهیت و بسامد نقشویژههای داستان، متناسب با ویژگی های بستر مقصد (نگارگری) تغیر میکند. در واقع هنرمند نگارگر براساس قابلیتها و محدودیتهای رسانۀ مقصد و نیز ذوق هنری خود بر پیرفتهایی از داستان تاکید میکند که در روایت فردوسی از بسامد بالایی برخوردار نیستند.
The narrative literature in Iran has always been one of the main sources of inspiration for many arts. In the meantime, the contribution of visual arts and drama is more than other arts. Accordingly, painting and cinema create the strongest link with literature, and in a fruitful effort, they offer valuable literary materials in a new garb, tailored to the needs of the day and in the form of a new media. Undoubtedly, in this transaction, the theme is also evolving due to the capabilities and features of the destination. Such developments, if intelligently and consciously recognized by the artist and the critic, are not only not considered shortcomings, but can also be added to the original value of the theme. With such a necessity and purpose in the present research, we try to examine the developments of the media and, of course, the sign of the narrative of the "passage of Siavash of Fire" from literature to painting.
This research is descriptive-analytic and based on Propchr('39')s pattern. The results indicate that the frequency of the role of the special features of the story varies according to the characteristics of the destination media (painting). In fact, the artist painter based on his artistic taste emphasizes the consequences of the story, which is not very frequent in Ferdowsichr('39')s narrative.
Machine summary:
پيشينۀ تحقيق در مرور پيشينه هاي مرتبط با اين پژوهش ، عناوين و موضوعات متنوعي به چشم ميخورد؛ «پيوند ادبيات و نگارگري؛ خوانش تطبيقي ليلي و مجنون جامي و نگارهاي از مظفرعلي» از آلبوغميش و آشتياني عراقي (١٣٩٧)، «نقد معناشناختي در مطالعۀ تطبيقي ادبيات و نقاشي با تکيه بر داستان ليلي و مجنون » از محمدي وکيل (١٣٨٨)، «تطبيق تصويرآرايي نقاشي يوسف و زليخا با شعري از بوستان سعدي» نوشتۀ مظفريخواه (١٣٨٩)، «اسطوره زدايي و اسطوره پردازي کاخ خورنق در نگاه نظامي و بهزاد» از نامور مطلق (١٣٨٢)، «تحليل مضموني چند نمونه از نگاره هاي گذر سياوش بر آتش در شاهنامۀ فردوسي» از زاويه و ديگران (١٣٨٩)، «تحليل تطبيقي و بينارشته اي شعر و نقاشي در آثار سهراب » نوشتۀ انوشيرواني و آتشي (١٣٩١) و «بررسي عناصر نمادين در نگارگري ايران » از کفشچيان مقدم و ياحقي (١٣٩٠) ازجملۀ اين مقالات هستند؛ اما همان گونه که از عنوان پژوهش ها هويداست در هيچ يک از آن ها، الگوهاي روايت شناسي مبناي پژوهش قرار نگرفته که البته اين مسأله نه از ضعف پيشينه ها، که برگرفته از اهداف متفاوت اين مقالات است .
در مرحلۀ نخست پژوهش ، نوع و فراواني اجزاي روايتي موجود در هريک از واحدهاي تحليل برمبناي الگوي پراپ در روايت فردوسي شناسايي ميشود؛ بعد از اين مرحله ، فراواني همين اجزاي روايتي در نگارة شاهنامۀ شاه طهماسبي بررسي ميشود و درنهايت تطبيق و مقايسۀ آن ها در دو رسانۀ متفاوت ادبيات و نقاشي ايراني انجام ميگيرد.