چکیده:
مقاله حاضر با استفاده از روش نظریه دادهبنیاد (زمینهای) اشتراوس و کوربین به بررسی نحوه تشکیل هویت حرفهای در میان دانشجویان رشته علوم اجتماعی دانشگاههای وزارت علوم پرداخته است. این پژوهش از نوع پژوهشهای کیفی بوده که با روش نمونهگیری نظری و تکنیک اشباع نظری انجام شده است. جامعه آماری پژوهش، 528 نفر بوده که با 22 نفر از آنها به شیوۀ نیمهساختارمند، مصاحبه شده است. نتایج بهدستآمده نشان میدهد که مجموع شرایط علی، زمینهای، مداخلهگر و استراتژیها، باعث شدهاند که هویت حرفهای دانشجویان دوره دکترای تخصصی علوم اجتماعی در ایران، نامتوازن شود، یعنی آنها از آینده حرفهای خود اطمینان نداشته و با یک دانش سطحی و مبهم و دستگاه فکری ناپایدار در زمینۀ حرفه خود، در یک وضعیت سردرگمی بهسر میبرند. پدیده هویت حرفهای نامتوازن، به خود نامنسجم ربط مییابد. خود نامنسجم، خودی است که در آن فرد صاحب حرفه، فاقد هویت علمی یکپارچه و متعادل است و ازاینرو نمیتواند اهداف ازپیشتعیینشده و برنامهدار کنش حرفهای را انجام دهد.
خلاصه ماشینی:
عدم وجود اجتماع پارادیمی، عدم وجود نهادهای تأثیرگذار، دستورالعملهای مبهم کنش علمی و حرفهای به عنوان شرایط مداخله گر و نیز خودفهمی حرفهای به عنوان شرط مداخلهگر باعث گردیده تا هویت حرفهای دانشجویان دکتری تخصصی علوم اجتماعی در ایران نامتوازن شود.
با وجود گذشت هشت دهه از ایجاد گروههای آموزشی علوم Gold Latham Weidman Bourdieu Stryker and Burk Du Toit Merton اجتماعی در ایران و انجام پژوهشهای گوناگون در این حوزه، علوم اجتماعی ایران از جایگاه لازم در روند برنامهریزیها و سیاستگذاریهای علمی برخوردار نیست (افشارکهن، 1385، 38).
با مرور پیشینه پژوهش، پرسشهای مهمی که در حوزه علوم اجتماعی و آموزش آن به ذهن میرسد عبارتند از: وضعیت هویت حرفهای دانشجویان علوم اجتماعی در ایران چگونه است؟ مشکلات اساسی دانشجویان دکترای علوم اجتماعی در ایران چیست؟ این مشکلات از کدام شرایط علی تأثیر میپذیرند؟ شرایط مداخلهگر در ایجاد آنها کدامند؟ کدام شرایط زمینهای بر این روند، تأثیر میگذارد؟ کارکرد و ماهیت دوره دکترای علوم اجتماعی در ایران چگونه است؟ آیا دوره دکترا در ایران میتواند نقش خود را بهدرستی ایفا کند؟ برای بررسی اهمیت این موضوع، پژوهشگران حوزههای مختلف در ایران سعی کردهاند این مسئله را موشکافی کنند و در این راستا عواملی مانند فضای حرفهای ضعیف رشته علوم اجتماعی، بحران علوم اجتماعی در ایران و گفتمان پسااستعماری، ضعف مدیریت و ارتباطات (قانعی راد، 1385، 27-26) و ضعف اخلاق علم در فضای آموزش علوم اجتماعی ایران (قاراخانی و میرزایی،1393، 89) از جمله دلایل مورد بررسی در پژوهشهای آنان بوده است.