خلاصه ماشینی:
"در بخش (اپیزود)اول و به ویژه دوم نمایش از«هزارافسان»به تأکید و تکرار، به عنوان متنی اصیل-«جمع حکمت و فکرت»پارسی-سخن رانده میشود که اصل آن به زمانهء ضحاک میرسد،و روایتگر آن شهرزاد،به سحر کلام خود به مصاف شهریار مستبد و زنکش میرود:کسی که میتواند با نقل«حکایت بعید و مستعبد،حواس سلطان عرب را از تنبیه و تجسس و تعزیر و سیاست و قتال دور کند و از سلطه و حکومت نفورا»در حقیقت هدف بیضایی از نمایش سهگانهء خود اثبات استقلال و خلوص انکارناپذیر متنی بسیار کهن است که اعجاز آن در ارزشهای نخستین و ذاتی آن نهفته است،و اعتبار آن را،که به والایی و شکوهی بیمانند آمیخته است،باید در تمایز آن از متون دیگر یافت.
تأکید بیضایی بر ناب و خالص بودن قصههای شهرزاد،همانگونه که اشاره شد،هیچ مبنای تاریخی محکمی ندارد،چنانکه خودش،یکجا،از زبان همان مترجم ایرانی(عجمی)«هزارافسان»در توضیح قابلیتهای قصهگویی شهرزاد-و شاید در پاسخ تقدیری به پرسش احتمالی ما-نقل میکند که:«گردآورندهء این هزارافسان،که این داستانها از همه جای هند و روم و عرب و مصر و زنگ و حبش به هم پیوست،تا سلاطین جهان دانند در جهان،اندیشه و خلق بسیار است و به رأی خود اکتفا نکنند.
خود نمایش،به رغم آنچه بیضایی از زبان آدمهایش نقل میکند،به هیچوجه اصیل (ارژینال)نیست-نمیتواند هم باشد-روایت،یا خوانش-تازهیی است که شهرزاد قصهگو که به مصلحت در آن تغییراتی پدید آمده است؛در حقیقت روایتی است از روابط بینامتنی،که از یکسو در پیوند و تداعی با متون دیگر-ارجاعات و نقل قولها و استشهادهای ثبت شده در منابع مختلف-قرار دارد و از سوی دیگر، زمینه را برای برداشتها و خوانشهای متفاوت فراهم میآورد."