خلاصه ماشینی:
"لیتوما که از اعتقاد او به ارواح تعجب کرده است،متوجه میشود که براساس اعتقادات اجداد باستانی پروییها از ساخت جاده،معبد یا هر چیز دیگری که طبیعت را دگرگون کند،ناراحت میشوند و مردم برای فرونشاندن غضب آنها که در شکلهای بهمن و زلزله جلوه میکند،برایشان آدم قربانی میکنند.
کارگر میگوید که او و دیگر کارگرها به تشویق و تحریک آدریانا و دیونیسو آن سه نفر را برای ارواح قربانی کردهاند و به درون چاه آند انداختهاند؛به این امید که خشم ارواح را به دلیل ساختن جاده فرونشانند و از ریزش بهمن، تعطیل شدن کار و بیکاری جلوگیری کنند.
داستان«مرگ در آند»سه انگیزه متفاوت را برای آدمکش روایت میکند: «1-خشونت از پایین»که در چریکهای ساندریست متبلور شده است؛یعنی کسانی که انگیزهاشان سیاسی است ولی برخلاف ادعایشان مبنی بر اعتقاد به آرای مارکس،آگاهی سیاسی جامعی ندارند و به نظر میرسد حتی یکی از آثار مارکس را مطالعه نکردهاند.
این دو نفر نه فقط از افکار و اعمال پیشینیان تقلید میکنند؛ بلکه در باطن-بدون آنکه خود آگاه باشند-به منظور حفظ منافع شخصی بر بعضی اعتقادات پافشاری میکنند؛زیرا توقف کار جادهسازی نه تنها بیکاری کارگران بلکه آوارگی مجدد و بیکاری آنها را نیز دربردارد.
توماسیتو تنها کسی است که نسبت به کاری که انجام میدهد،آگاهی دارد زیرا احساسات خود را به خوبی میشناسد و به تبعیت از آن در هر موقعیتی که هست،کاری را که فکر میکند درست است انجام میدهد:برایش مهم نیست که پدرخواندهاش در مورد عمل او چه خواهد گفت،یا بدون ترس از عاقبت عمل(کشته شدن به دست افراد مرد قاچاقچی یا دستگیری توسط پلیس)دست به اقدام میزند."