خلاصه ماشینی:
"«کفشهای شیطان را نپوش»داستانی است مبتنی بر جریان بازی دادن وبازی خوردن،اما نه از نوع متعادل و متوازن بلکه از مقولۀ نا متعادل و یکجانبه )emaG epyT laretahinU dna ecnelaviuqenoN( آذر که مورد علاقۀ پویان است،طبق قرار مصلحت به همسری ظاهریامیر در میآید تا در صورت دستگیری او،به عنوان همسر به ملاقاتش برود واطلاعات زندان را با بیرون مبادله کند.
بادستگیری امیر و اعدام قریب به یقین او،ماهیت بازی به کلی تغییر میکند وشخصیت واقعی پویان برای آذر مشخص میشود؛درحالیکه همزمان حسمیکنیم نیلوفر که از پویان فاصله میگرفت دارد به پویان نزدیکتر میشود و بهاین ترتیب تداوم بازی به خواننده القا میشود.
به عبارت دیگر خواننده با هستی شناختی انسانها و رویدادهاروبهرو است:پویان کیست؟چرا این قدر قوی و درعینحال ضعیف است؟منظورش از این اعمال چیست و این بازیگر به کجا بند است و بین«حالتمعصومانه و کودکانۀ چهره و نگاه او»رفتار نامتعین و غیر قابل پیشبینی و«چشمهای آبیاش»که نیلوفر را به وحشت میاندازد،چه رابطهای وجود دارد؟اینگونه تعلیقها معمولا با آرایهها و تمهیداتی برجسته میشوند وشخصیت پردازی را با پر رنگتر کردن گره و تعلیق درهم میآمیزند؛کاری کهغلامی برای نمونه در صفحههای 32 و 33 میکند.
واکنش عصبی پویان در قبالاین شناسایی،با کاربرد واژههای کثافت برای امیر[مرده]و آذر،دست او را بیشتررو میکند؛درحالیکه دو صفحه پیش در یک رجعت به گذشتۀ ساده،خوانندهپی میبرد که نیلوفر میخواهد همراه پویان سر قبر پدرش برود و مادرش بهنیلوفر که مدعی دوستی پدر خود و پویان است،میگوید:«نه،دوست او نبوده،[تازه]،خیلیها با پدرت جبهه بودن...
نکتۀ دیگر اینکه بیشتر قربانیان پویان زناند و امیر قربانی اصلی نماد مردمعادی است که دلش پیش گذشته است،ولی باز هم بازی را ادامه میدهد."