چکیده:
هدف پژوهش حاضر، شناسایی ابعاد مختلف قابلیتهای هنرهای جوامع محلی، بهویژه عروسکهای بازیچه، و آیینی و نمایشی، برای طراحی و اجرای برنامههای «آموزش هنر مبتنی بر جامعه» است. روش آن، کیفی از نوع اکتشافی و با رویکرد پدیدارشناسانه و جامعة پژوهش آن، مربیان، هنرمندان و پژوهشگران فعال حوزة هنرهای بومی، بهویژه عروسکها، و مشغول به آموزش در جوامع محلی است. روش نمونهگیری، هدفمند متجانس بود که با 9 نفر به حد اشباع نظری دادهها رسید. ابزار گردآوری دادهها، مصاحبة نیمهساختاریافته بود. اعتبار اطلاعات گردآوری شده با معیار ارزیابی لینکن و گوبا (1985) و روش دنزین (1978) و پاتون (1999) تأیید شد. روش تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از روش هفت مرحلهای کولایزی (1978) صورت گرفت. براساس یافتههای پژوهش قابلیتهای عروسکها در دو سطح اصلی: «درونساختی» و «برونساختی»؛ چهار سطح میانی: «فرمی»، «محتوایی»، «کاربردی» و «کارکردی»؛ و سیزده مضمون خُرد: «مکانمندی»، «زمانمندی»، «نمایشگری»، «زیباییشناسی چندبعدی»، «آیینمندی»، «بازشناسی هویتی»، «روایتمندی/ روایتگری»، «اقتضای مکانی»، «خیر عام اجتماعی»، «وجه مشارکتی»، «تفسیری»، «بازشناسی هویتی» و «روابط متقابل یادگیری و جامعه» انتزاعیافته است.
This research aimed to identify different dimensions of the potentials of the arts of local communities, in particular, toy dolls, and ritual and theatrical puppets to plan and run Community-Oriented Art Teaching programs. This is a qualitative, exploratory, and phenomenological research. The research community included educators, artists, and researchers who are active in the field of indigenous arts, especially puppets, and are teaching in local communities. Sampling was carried out through purposive homogeneity method which reached data saturation level with 9 persons. Data collection tool was semi-structured interview. Data validity was confirmed by the evaluation criteria of Lincoln and Guba (1985) and the methods of Denzin (1978) and Patton (1999). The seven-step method of Colaizzi (1978) was used for data analysis. The findings showed that the potentials of puppets are classified into: 2 main levels (internal-structure and external-structure); 4 intermediate levels: “formal”, “substantial”, “pragmatic” and “functional”; and 13 micro-themes: “spatiality”, “temporality”, “representativeness”, “multidimensional aesthetics”, “ritualism”, “identity recognition”, “narrativeness/narration”, “spatial appropriateness”, “general social good”, “participatory aspect”, “interpretative”, “identity recognition” and “interrelationships between learning and society”.
خلاصه ماشینی:
این دیـدگاه بـا ارائة مفهومی گسترده و «باز»٢ از هنر، از هرگونه فعالیت و بازنمود هنری همچـون : هنرهـای فولکلور، صنایع دستی بومی - منطقـه ای ، هنـر زنـان و هنرمنـدان تحصـیل نکـرده در گسـترة وسیع خود حمایت مـی کنـد ( & ٢٠٠٢ ,Bastos ;٢٠٠٢ ,Marshall ;١٩٧٧ ,Degge &McFee ٢٠٠٠ ,Kader ;١٩٩٩) و آن ها را به مثابه بازتابی از قابلیت ها، عملکردها و اشتراکات فرهنگی افراد و گروه های مختلف جوامـع مـورد احتـرام ، تفسـیر و شناسـایی مـی نمایـد ( & ,Efland ٢٠٠٠ ,.
به عبارتی دیگر، مربیان به پذیرش این واقعیت سـوق مـی یابنـد کـه مـی تواننـد از طریـق هـر کامیونیتی /جامعة دارای فرهنگ ، سنت ، استعدادهای غنی (١٥ :٢٠٠٦ ,Young &Elizabeth ) و مجموعه ای از دارایی هـای اجتمـاعی ، فرهنگـی ، فیزیکـی ، محیطـی و انسـانی ( & Hutzel ٣٠٦ :٢٠٠٥ ,Anderson) در مسـیر توانمنـدی اعضـا - در ایجـاد تغییـرات فـردی و جمعـی ، تقویت هویت فردی و جمعی و در عمیـق تـرین سـطح ، حفاظـت ، اصـلاح و تغییـر جامعـه - حرکت کنند (٢٠٠٣ ,.
با وجود این ، بسیاری از آن ها به دلیل ادغام شدن از نظر فرم ، زبان و بیان در ذیل هنرهای سنتی ، از حیث جنبـه هـای بـوم شناسـی ، جغرافیـایی ، زیبایی شناسی ، نشانه شناسی (ابراهیمی ناغـانی ، ١٣٩٤) مغفـول مانـده انـد و بـه رسـالت آن هـا به منزلة میراث فرهنگی ملموس و ناملموس جوامع محلی در برنامه های آموزش هنـر (بـرای گروه های مختلف یادگیرندگان ) چندان توجه نمی شـود.
multiculturl education از آنجا که آموزش هنر مبتنی بر جامعه ، رویکردی به هنر، آموزش و یـادگیری هنـر است و پژوهش های بسیاری در این زمینه شده است (;٢٠١٤ ,Koo ;٢٠٠٢ & ٢٠٠٥ ,Ulbricht ٢٠٠٠ ,Zimmerman &Clark ;٢٠٠٤ ,Forrestel ;٢٠٠٣ ,.