خلاصه ماشینی:
"اما پرسشی که به میان میآید آن است که آیا ابزار سنجش و معیارهایی که زنان به آن اشاره دارند و احیانا به آن اعتماد کرده و دل خود را به آن خوش داشتهاند، واقعا بیطرفانه هستی یافته است و بیطرفانه داوری خواهد کرد؟آیا این کار به مفهوم روی آوردن به همان معیارهایی نخواهد بود که زنان همیشه نسبت به تک سویه بودن آن اعتراض داشته و آن را ساخته و پرداختهء فرهنگ مردسالار و یک سویهنگریهای آن دانستهاند؟آیا بهرهجویی از معیارهایی که بههرحال برآمده از فرهنگی است که همواره زیر سیطرهء مردان بوده،بار دیگر زنان را به دامچالهء عادتها و هنجارها و فرمولبندیهای مردانه و سنتهای بازدارندهء آن نخواهد انداخت؟تجربه نشان داده است که این ارزشها و معیارها توان و مجال آن را دارند که خود را به نحوی زیرکانه معتبر و جهان شمول و همگانی جلوه دهند،اما مسأله این است که همه میدانند در پس پشت آنها و در نهان و پسله، سرنخ در دست مردان بوده است.
» با تحقیق و مداقه در آنچه گفته شد،شاید یکی از راههای رودررویی با فرمولبندیها،نادیده انگاشتن نشانهها و دلالتگریهای زنانه و محدود کردن تفاوتها به نام و امضایی باشد که در زیر یا کنار هر اثر هنری میآید منظور این است که حتی اگر با یک کلی گویی به ظاهر پذیرفتنی و همصدا با منصفترین منتقدان فمینیست چنین عنوان کنیم که«هنر زنانه یعنی هنری که گسترهء ارزشها و احساسات منتسب به زنان را تصویر میکند و هنر فمینیستی هنری است که با بهرهجویی از فرهنگ تصویری،بر ضد تمام اندیشهها و پیشفرضهایی که به دست مردان بر هنر تحمیل شده به مخالفت برمیخیزد و رمزها و نشانهها و تبعیضهای جنسیتی را نمیپذیرد»،باز هم معنایش آن خواهد بود که بر تفاوتهای و«دیگر بودن»ها انگشت گذاشته و آن را،گیرم این بار بهطور غیر مستقیم،بزرگ جلوه دادهایم."