چکیده:
نقش آشکار علوم انسانی در تبیین مبادی علوم تجربی و ریاضی مؤید جایگاه خطیر علوم انسانی است.علوم انسانی عامل تعیینکننده اهداف،غایات و نحوهء استفاده علوم دیگر است،چنانکه علوم دیگر به لحاظ نظری و ارزشی و کاربردی محاط بر علوم انسانی و در آنها غوطهورند.در این مقاله ضمن توجه به ضرورت قرار دادن علوم انسانی به عنوان پشتوانهء فرهنگ و ارزشهای اصیل هر ملت،نگاه نقادانه به وضعیت آن در شرایط کنونی اشاره شده است.
خلاصه ماشینی:
"کدام فیزیکدان است که در بن و بنیاد اندیشهاش این نباشد که با این تلاشها خدمتی به جامعه بشری انجام دهد و گرهی از کار فروبستهء آن بگشاید؟آیا تلاشهای توانرسای نیوتن متأله،جز برای این بود که برخی از اسرار طبیعت از قبیل نیروی جاذبه را مکشوف سازد تا بشر نخست از آنها آگاه و سپس در عمل از آنها بهرهمند گردد؟و مگر کوشش شبانهروزی فیزیکدانان در جنگ جهانی دوم برای این نبود که با شکافتن اتم و ساختن بمب اتمی،جنگ را به سود کشور خویش به پیروزی برسانند؟البته اینشتین تئوری خود را به امریکا برد و در آنجا امریکاییان هزینه ساختن بمب را فراهم کردند و ساختند و شد آنچه شد؛یعنی به زعم باطل خود برای پیشگیری از کشتار بیشتر بشر دو شهر ناکازاکی و هیروشیما را با انبوهی از بیگناهان به طرز فجیعی نابود کردند و گفتند و هماکنون هم میگویند که ما برای نجات بشریت از خسارت بیشتر چنین کردیم!!!میبینیم که فیزیک هم بسیار بیشتر و گستردهتر از ریاضیات،هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی و کاربردی محاط به علوم انسانی و ارزشی،و در آنها غوطهور است.
از این علوم به ظاهر خشک و کاملا بیارتباط به علوم انسانی که بگذریم به گیاهشناسی و جانورشناسی میرسیم که به یک معنی مرحله تکامل یافته همان علم شیمی- یعنی شیمی حیاتی-است و پیداست که علاوه برآنچه در آنجا در باب پیوند آنها با علوم انسانی گفته شد،در اینجا هم در باب روانشناسی و رفتارشناسی جانور بحث میشود که از حوزه علوم انسانی است و اگر کسی مانند داروین به تطور انواع معتقد باشد باز هم ناگزیر است از حوزه جانورشناسی فراتر رود و برای ایجاد تطور وجود عاملی بیرونی را بپذیرد چنانکه داروین در سطور آخر کتاب بنیاد انواع میگوید:«آیا در این برداشت از امر حیات عظمتی واقعی به چشم نمیخورد که آفریدگار با تواناییهای گوناگون بدوا در اشکال معدودی و حتی شاید در یک شکل تنها،دمیده است؟»."