چکیده:
این رویکرد در چهارچوب و برنامهای برآمده از یک نظام رشتهای با ساختار و زنجیرهای مشخص از مفاهیم،روشها و گامهای آموزشی عملی میشد.اما امروزه فلسفه آموزش و برنامهریزی درسی به ویژه در حوزه علوم انسانی با محوریت انسان نگاشته و از طرف دیگر، زمینه برای بروز و ظهور خلاقیتهای فردی فراهم میشود. در هرحال،امروزه آشنایی با رویکردهای تلفیقی1و میانرشتهای و تبیین آنها برای برنامهریزان درسی بهویژه در دانشکدهها و مؤسساتی که در پی دستیابی به مرزهای جدید و خلق رهیافتهای مناسب در عرصه علوم انسانی هستند،مخصوصا در تدوین و تصنیف کتب علوم انسانی،لازم و کارامد است. براساس منطق فازی،مسائل عالم پیچیده و چند وجهی یا چند پارادایمی هستند.برمبنای این رویکرد،اول آنکه برای امور،پدیدهها و مسائل این عالم پیچیده راهحل قطعی و واحدی وجود ندارد و دوم آنکه راهحل مسائل را نیز نمیتوان فقط در قالب پارادایم یک رشته علمی خاص جستجو کرد،بلکه باید به ابعاد مسائل از زوایای پارادایمهای رشتههای مختلف نظر افکند.نکته دیگر اینکه موضوع اصلی رشتههای علوم انسانی،انسان و جامعه انسانی است و این رشتهها در تعامل با نیازهای جامعه انسانی هستند و با توجه به تنوع نیازها و عوامل مختلف تأثیرگذار بر مسائل و امور جامعه انسانی،این قبیل رشتهها نمیتوانند متکی به خود باشند.از طرف دیگر،دیدگاههایی که علوم انسانی را صرفا بر تجربهگرایی1 و حسیگرایی2و فلسفه تحصلی قرار میدهند،هرچند جلوههایی سطحی از تولید علم را پیش روی ما میگذارند،اما به دور از کاربردهای پژوهشی و ناتوان از حل ریشهای مسائلی هستند که امروز در علوم انسانی برگرفته از سنت غربی،گرفتار آنیم.بدین ترتیب،فلسفه آموزش در گذشته صرفا به انتقال مجموعهای از یک دانش سازمانیافته محدود میشد که
خلاصه ماشینی:
"بنابر نظریه کتی لیک این تعریف با نظر اورت5همسوست که میگوید،برنامه میانرشتهای برنامهای است که چندین موضوع درسی را با یکدیگر جمع میکند و آنها را در یک موضوع به شکل پروژهای فعال شکل میدهد،به نحوی که دانشآموز بتواند با انجام دادن یک فعالیت؛ دانش و اطلاعات متنوع را از دنیای واقعی محیط خویش بهدست آورد.
بههرحال،امروزه عدم کارایی کیفیت آموزشی نمودار شده است و حتی پیشرفتهترین جوامع هم دچار این معضلاند و با توجه به انتظارات جهانی شدن که خود پیامدهای متناقضی را دربر دارد،یعنی از یک طرف امکانات متعددی را از طریق علم و فناوری گشوده و از طرف دیگر،خطرهای قابل ملاحظهای چون بروز اشکال جدیدی از بیسوادی،عدم آمادگی برای ورود به بازار کار،عدم توانایی پاسخگویی به نیازها و نبودن پتانسیل یکپارچهسازی نظامهای آموزشی را بهوجود آورده است،ما نیازمند نظامی از تعلیم و تربیت هستیم که بتواند ضمن رفع چالشهایی که خود ناشی از جهانی شدن تعلیم و تربیت است،با رفع بیعدالتیها و نابرابریها،قدرت ایجاد دنیایی سرشار از عدالت و احترام به حقوق و ویژگیهای متقابل را دارا باشد(سجادی،2831).
بهطور کلی،عوامل و بستر مؤثر در ظهور رویکردهای تلفیقی و عنایت به نظامهای غیررشتهای را میتوان به شرح ذیل خلاصه کرد: 1)انسان و پیچیدگیهای آن و همچنین طبیعت و ابعاد مختلف آن و تعدد و تکثر رهیافتها،روشها و ابعادی که میتوان آنها را در بررسی از واقعیتهای فیزیکی یا انسانی مورد توجه قرار داد و از سوی دیگر لازمه منطقی رشد و پیشرفت در علوم که به انقسام موضوعی و روشی در علوم منجر شده،موجب میشود که دانش سازمانیافته(دیسیپلین) یا علوم متعارف نتوانند به خوبی بر واقعیت منطبق شده و الگو و آیینهای گویا و شناسنده از آن باشند."