چکیده:
این مقاله به بررسی نظریه معرفت شناسی تکاملی پوپر و امکان کاربرد آن در تعلیم و تربیت می پردازد. بر اساس نظر پوپر، دانش آدمی از انتظارات یا فرضیه های او آغاز می شود، نه مشاهده یا تجربه حسی محض. این نظریه نقطه مقابل دیدگاه رایج قرار دارد که آغاز دانش را مشاهده و تجربه حسی می داند. به نظر پوپر، ما از طریق فرایند کوشش و حذف خطا می آموزیم. یعنی این که، یادگیری ما از دانش ذاتی و درونی ما آغاز می شود نه از خارج. از این رو، همه دانش ما درباره جهان احتمالی است. به نظر می رسد که این تلقی از معرفت آموزی حداقل در سه حوزه اصلاحات آموزشی، روش های تدریس و تهیه محتوای درسی در آموزش و پرورش رسمی قابل استفاده است. این تحقیق، از حیث ماهیت در زمره تحقیقات نظری و فلسفی قرار دارد و روش پژوهش نیز قیاسی و استنتاجی است. برای این منظور، منابع دست اول و دوم (جامعه آماری در دسترس) مربوط به آراء پوپر مورد مطالعه قرار گرفت. بخش پایانی مقاله نیز به بررسی انتقادی کاربرد دیدگاه معرفت شناختی پوپر در حوزه تعلیم و تربیت می پردازد.
خلاصه ماشینی:
براساس این نظریه،آدمی همچون سایر جانداران نسبت به محیط خود از دانش ذاتیبرخوردار است و در فرآیند کسب معرفت فرضیههای گوناگونی را طرح و از طریق مشاهده و آزمایشمورد بررسی قرار میدهد.
آنچه در این میان حذف میشود تنها انتظارات یا فرضیههایغلط است؛زیرا انسان برای حل مسألهی موردنظر و انطباق دادن خود با شرایط محیطی فرضیهها و نظریههاخود را از طریق زبان بیان میکند.
این جریان بنا به چند دلیل از اهمیت ویژهای برخوردار است:1)زمینهای را فراهم میآورد تادانشآموزان نسبت به دانش ذاتی خود آگاهی پیدا کنند و برای شکوفا کردن آن بکوشند؛2)دانشآموزان علاوه بر یادگیری مطالب درسی از اندیشههای متعارض دیگران مطالب جدیدی رامیآموزند؛زیرا شیوهی بحث و گفتگو میان فراگیران در صورتی ارزشمند است که فراگیران باچهارچوبهای مختلفی در ارتباط باشند،دیدگاهها و اندیشههای متفاوت آنها را بشنوند و برای حل مسألهموردنظر آنها را مورد بررسی قرار دهند(پوپر،1384)؛3)قوهی انتقادپذیری دانشآموز(انتقادی که همراهبا عقلانیت است)تقویت میشود؛4)و سرانجام قدرت بیان و استدلال دانشآموز افزایش مییابد.
پرکینسون(1993)معتقد است که انتقال و تاکید بر یادگیری محتوای آموزشی از سویآموزگاران از سه جهت ناروا است:اولا این کار غیراخلاقی است؛«هنگامی که آنها میکوشند تا دانش رامنتقل کنند،خطاپذیری خود را نادیده میگیرند و عاملیت دانشآموزان را نیز انکار میکنند.
او برای تقویت قوهی عقلانی و انتقادی فراگیران،رویکرد جزمگرایانه نسبت بهمسائل علمی را رد میکند و بر این باور است که فراگیران باید در فرآیند یادگیی،اندیشهها ودیدگاههای گوناگونی را طرح و از طریق مشاهده و آزمایش مورد بررسی قرار دهند و همچنین اجازهدهند تا دیگران نیز فرضیههای آنها را مورد نقد و ارزیابی قرار دهند.