چکیده:
قصه ها سرشار از کلیشه های زبانی و اصطلاحات، زبانزدها و مثل هاست که بر لطف و شیرینی داستان می افزاید. اگر در قصه ها از عناصر ادبی مثل تشبیه و استعاره استفاده می شود، بسیار ساده و کلیشه ای است. کلیشه های زبانی ازجمله نفرین ها، دشنام ها، تعارف ها، دعاها، سوگندها، تهدیدها، کنایات و امثال مواردی هستند که بازتابنده جنبه های عامه نگاری آثار و تبیین زبان هر دوره اند. این ویژگی و برجسته کردن و مطالعه آن جز فوایده مردم نگارانه، بیانگر زبان و فرهنگ و عمق و غنای
آن هاست. در این مقاله کلیشه ها و مواد زبانی یادشده از 46 متن ادبیات کلاسیک عامه انتخاب، طبقه بندی، بررسی و تحلیل شده است. سوال اصلی این مقاله آن است که کلیشه های زبانی در متون کلاسیک عامه تا چه اندازه در عامه نگاری موثر بوده است. پژوهش حاضر با این هدف نگاشته شده است تا نشان دهد کاربرد کلیشه های زبانی تا چه اندازه در مقبولیت میان مردم موثر بوده است. این مطالعه افزون بر فواید مردم نگارانه، غنای زبانی آثار را نشان می دهد.
خلاصه ماشینی:
"ب. کنایات پیچیده و غریب : که برخی از آنها امروزه به ندرت کاربرد دارند و برای یافتن معنای ثانویة برخی از آنها باید به فرهنگ کنایات مراجعه کرد: از خورشید تفی نیافتن : بهرة اندک بردن (فرامرزنامة کوچک ، ب ١١٨)؛ از دیده خواستن : از خدا خواستن (آیینة اسکندری، ٥٥)؛ از ران خود کباب خوردن (اقبالنامه ، ٤٥)؛ از سر ذوالفقار جواب نوشتن (علی نامه ، ب ٦١٤٤)؛ از کسی بی دماغ شدن: ناراحت و نومید شدن (خاورنامه ، ١٠٩)؛ از کسی یا چیزی رستخیز برآوردن (بیژننامه ، ب ١٤٠)؛ از هوا گرفتن (از خدا خواستن ) مشتاق چیزی بودن (فیروزشاهنامه ، ٢٧٣)؛ انگشت در بینی کردن و خبر آن را برای کسی بردن (ابومسلم - نامه ، ج ٢: ٩٠)؛ آقا برمخیز خوردن (همان: ٣٨١/٣)؛ بت به گردن انداختن : بت - پرستی (خاورنامه ،٤)؛ بر ماه دست گشادن: شادی و مستی (کک کوهزاد، ٢٤٥)؛ بر نعت بلغار / نشاندن: برای سربریدن (خاورنامه ، ٤٩)؛ بغل گیر شدن (بوستان خیال، ٨٠ ،٩٤، ١١٤)؛ بگیر را بر کسی بستن : تعقیب کردن (خاورنامه ، ٦٦)؛ بند قبا برگشادن: استراحت کردن (سامنامه ، ٩) ؛ به الاغ گرفتن کسی (ابومسلم نامه ، ١/ ٥٩٣)؛ به چیزی دلباز شدن: شیفته شدن، دل سوزاندن (خاورنامه ، ٥٠)؛ به ششدر افتادن: مردن (زرین قبانامه ، ب ٢٠٤٢٥)؛ به قائم ریختن : مغلوب شدن (اسکندرنامة نظامی ، ٢٠٩، ٣٤٨)؛ به کسی دل باز دادن: امیدوار کردن (سامنامه ، ٥٢)؛ به میزان کسی سنگ نداشتن (خاوراننامه ، ب ٩٤٣٩)؛ پاشنة پاپوش را در جایی تکانیدن: وارد شدن (خاورنامه ، ٨٨، ١٣)؛ پرگار کسی تنگ آمدن (هماینامه ، ١٢٨)؛ پک در گلو کردن: از خنده جلوگیری کردن (حمزهنامه ، ١٠١)؛ پیاله را راه به راه کسی کردن: دادن، تعارف کردن (خاور- نامه ، ٤)؛ تسمه از پشت کسی کشیدن (حسین کرد شبستری، ٢٠١، ٢٣٥)؛ خدا به گردن داشتن (در برابر بت به گردن داشتن ) اعتقاد به خداوند (خاورنامه ، ٥)؛ در باقی کردن: رها کردن (سمکعیار، ٦٥/٣)؛ در ویل چیزی بودن: فرصت کاری را یافتن (حمزهنامه ، ٧٤)؛ دستمال در گردن انداختن : خدمتگزاری (قهرماننامه ، ٧٣، ٧٧)؛ دماغ تازه کردن (افتخارنامه ، ٩٩؛ شاهزاده هرمز، ٢٥؛ رستم منثور، ٧٣)؛ زبان چربی (اقبالنامه ، ٧٧)؛ سر اندر نشیب آمدن: شکست خوردن، نابودی، مردن (زرین قبانامه ، ب ٢٨٤٨)؛ سر را هم خوابة هوش کردن: هوشیار بودن (افتخارنامه ، ٢٨١)؛ سه نوبت زن پنج نوبت پناه (اقبالنامه ، ٥٩)؛ شمشیر در گردن نمودن: تسلیم شدن (خاورنامه ، ٨٥)؛ عنان را پاردم ساختن (خاوراننامه ، ب ٣١٤٤)؛ فعل باری گونه زدن: رد گم کردن (ابومسلم نامه ، ٢/ ٤٣٢)؛ قفیز از جان کسی برآوردن (افتخارنامه ، ١٥)؛ کفل گرد کردن (اقبالنامه ، ٢٠٠)؛ کلیچه از آفتاب ربودن (همان: ٤٠)؛ گرد پاپوش را در جایی تکاندن: وارد جایی شدن (خاورنامه ، ١٣، ٣٢)؛ گشاده زفر: عنانگسیخته (فرامرزنامة کوچک، ب ٥٥٩)؛ مجهولزاده: گمنام (سمکعیار، ١٨٣/١)؛ مصرف نداشتن (بیجا بودن)؛ قابل تحمل نبودن (خاورنامه ، ٩٦)."