چکیده:
هدف این تحقیق ، مقایـسة آراء بلاغـت پژوهـان زبـان عربـی و زبـانشناسـان دربـارة معـانی فرعـی جمـلات پرسشی است . بدین منظور نخست نظـرات زبـانشناسـان در ایـن مقولـه در شـاخة کاربردشناسـی زبـان و نظریة «کنش گفت » بررسی شد و سپس دیدگاه بلاغت پژوهان در این باره در شاخة علم معـانی مـوردمطالعـه قـرار گرفـت . پـس از جمـع آوری نظـرات هـر دو گـروه دربـارة ایـن موضـوع، بـه منظـور درک تفـاوتهـا و شباهت های آنها، مقایسه ای صورت گرفت که نتایج حاصل از آن حاکی از وجود شـباهت هـایی بـین نظـرات این دو گروه است ؛ از جمله تقسیم کلام به خبر و انشا، توجـه بـه معـانی غیـرمـستقیم انـشا و برخـی معـانی غیرمستقیم مشترک در مطالعات دو گروه که خود دلایلی هـستند بـر تاثیرپـذیری زبـانشناسـان معاصـر از بلاغت پژوهان قدیم . با این وجود، نمی توان پارهای از تفاوتهای موجود بین ایـن نظـرات، از جملـه تفـاوت در حوزة کار این دو گروه و برخی معانی غیرمستقیم متفاوت را که گاه حاکی از نوآوری زبـانشناسـان در ایـن مقوله و توجه آنان به ابعاد دیگری از انشای طلبی است ، انکار کرد.
خلاصه ماشینی:
پـس از جمـع آوری نظـرات هـر دو گـروه دربـارة ایـن موضـوع، بـه منظـور درک تفـاوتهـا و شباهت های آنها، مقایسه ای صورت گرفت که نتایج حاصل از آن حاکی از وجود شـباهت هـایی بـین نظـرات این دو گروه است ؛ از جمله تقسیم کلام به خبر و انشا، توجـه بـه معـانی غیـرمـستقیم انـشا و برخـی معـانی غیرمستقیم مشترک در مطالعات دو گروه که خود دلایلی هـستند بـر تأثیرپـذیری زبـانشناسـان معاصـر از بلاغت پژوهان قدیم .
استفهام یکی از کاربردیترین گونه های انشا است ، زیرا عـلاوه بـر سـؤالات زیـادی کـه بـرای کشف مجهول پرسیده می شود، گاه حتی مسائل مبهم و قابل تأمـل را بـا جمـلات پرسـشی مطـرح می کنیم تا علاوهبر اینکه نشان دهیم به مسئله علم کافی نداریم ، مخاطب را به تفکر دربارة موضـوع واداریم .
در موردی دیگـر، هـان (٢٠٠٢) پرسـش هـای بلاغـی را بـه عنـوان پرسش هایی مطرح می کند که هدف از آنها کـسب اطـلاع یـا جـواب از خواننـده نیـست ، بلکـه ایـن پرسش ها حاوی نوعی توان منظـوری هـستند کـه اظهـار یـا اخبـاری٤١ را در قطـب مخـالف آنچـه پرسیده می شود، بیان می کنند؛ برای مثال، در جملة «نظریة کنش گفت نظریة راحتی اسـت ؟» منظـور گوینده این است که ایـن نظریـه بـه هـیچ وجـه آسـان نیـست .
یکی دیگر از این راهها در نظر گرفتن مقتضای حال است که هاشـمی آن را ایـن گونـه بیان می کند: چیزی که متکلم را وامی دارد تا کلام خود را به شکلی خاص بیاورد، حـال نامیـده مـی شـود و شـکل خاص کلام که حال شنونده اقتضای آن را دارد، مقتضی نام دارد و بلاغت عبـارت اسـت از مطابقـت کلام فصیح با مقتضای حال (هاشمی ، ١٣٨٤: ٣٢).