چکیده:
برپایۀ نظریۀ «منطق گفتوگویی» میخائیل باختین، رمان بیش از هر چیز، یک پدیدۀ زبانی است که اصالت آن با ویژگی «چندزبانی»اش پیوند دارد. زبان در چارچوب علم فرازبانشناسی، از رویکردهای اجتماعی و ایدئولوژیکی مختلف سخنگویان حکایت دارد. رماننویس دنیای متکثر از لحنها، صداها و جهانبینیهای متنوع را در ساختار زبان رمان، در سخن شخصیتها، سخن راوی و زبان انواع ادبی و غیرادبی بهکار میگیرد و نظام میبخشد. در این جستار، با دقت در مؤلفۀ «چندزبانی» موردنظر باختین، کاربست آن را از دریچة نقد فمنیستی (بررسی ویژگیهای آثار نویسندگان زن) مورد توجه قرار میدهیم و با شیوۀ توصیفی- تحلیلی، ویژگی «چندزبانی» در رمان «چراغها را من خاموش میکنم» پیرزاد را بررسی میکنیم. پیرزاد در این رمان، تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی را در لایههای زبانی رمان بهکار بستهاست تا از خلال زبانهای متنوع اجتماعی و در نظام زبانی چندگانه، دیدگاه زنانه را مطرح کند. دیدگاه زنانۀ موردنظر نویسنده، در گفتمان دوصدایی متشکل از زبان رمان (نویسنده) و گسترۀ زبان راوی، زبان انواع ادبی و غیرادبی و زبان شخصیتها متجلی میشود و در این دوصدایی، ویژگی زنانهنویسی رمان متمایز می گردد.برپایة نظریة «منطق گفت وگویی » میخائیل باختین ، رمان بـیش از هـر چیـز، یـک پدیـدة زبـانی اسـت کـه اصالت آن با ویژگی «چندزبانی »اش پیوند دارد. زبان در چارچوب علم فرازبانشناسی ، از رویکردهـای اجتماعی و ایدئولوژیکی مختلف سخنگویان حکایت دارد. رماننویس دنیای متکثر از لحـن هـا، صـداها و جهانبینی های متنوع را در ساختار زبان رمان، در سخن شخصیت ها، سخن راوی و زبان انواع ادبـی و غیرادبی به کار می گیرد و نظـام مـی بخشـد. در ایـن جسـتار، بـا دقـت در مؤلفـة «چنـدزبانی » مـوردنظر باختین ، کاربست آن را از دریچة نقد فمنیستی (بررسی ویژگی هـای آثـار نویسـندگان زن) مـورد توجـه قرار می دهیم و با شیوة توصـیفی - تحلیلـی ، ویژگـی «چنـدزبانی » در رمـان «چـراغهـا را مـن خـاموش می کنم » پیرزاد را بررسی می کنیم . پیرزاد در این رمان، تفاوتهای اجتمـاعی و فرهنگـی را در لایـه هـای زبانی رمان به کار بسته است تا از خلال زبانهای متنـوع اجتمـاعی و در نظـام زبـانی چندگانـه ، دیـدگاه زنانه را مطرح کنـد. دیـدگاه زنانـة مـوردنظـر نویسـنده، در گفتمـان دوصـدایی متشـکل از زبـان رمـان (نویسنده) و گسترة زبان راوی، زبان انواع ادبی و غیرادبی و زبان شخصیت هـا متجلـی مـی شـود و در این دوصدایی ، ویژگی زنانه نویسی رمان متمایز می گردد.
خلاصه ماشینی:
"(268 -265 در اهمیت بررسی این مؤلفه باید بگوییم که «چندزبانی »، عدم تجانس زبانها را بازنمـایی می کند و زمینه ساز ایجاد «چندصدایی ٤»، یعنی تزاحم ایدئولوژیها و تساوی آرای مسـتقل در گفتمان رمان می شود (رامین نیـا،١٣٩٠: ٩٠؛ تـلاوی، ٢٠٠٠: ٤٦) و بـا عمـق بخشـیدن بـه بعـد دلالتی ، آگاهی های متنوع و مختلـف را نشـان مـی دهـد (کـردی، ٢٠٠٦: ٢٢٧؛ مقـدادی، ١٣٧٨: ٢٠٤)؛ بنابراین ، شناخت آن، نه تنها به درک تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی منجر می شود، بلکه نشاندهندة سبک و اسلوب رمان خواهد بود (باختین ، ١٣٨٣: ١٢٦؛ مکاریک، ١٣٨٨: ١٣٠).
در بررسی رمان از دیـدگاه ناقـدان فمنیسـت ، بـا نگـاه زنمحـور و در صـحبت از مقولـة جنسیت ٥، این اعتقاد وجود دارد که جایگاه و وضعیت زنان ناشی از تعریف جامعـه و فرهنـگ از زن بودن، لاجرم در افق ایـدئولوژیک زبـان بـروز مـی یابـد (بایزیـد، ٢٠١٢: ٧٩)؛ درنتیجـه ، نظریه پردازان نقد فمنیستی ، با کاربرد نظریة «منطق گفت وگویی »، از امکانـات حضـور صـدای زنان در ادبیات و نوشتار نویسندگان زن سخن می گویند؛ نوشـتاری کـه آگـاهی زنانـه را در خلال زبان رمان، در تعامل گفت وگومند با سایر زبانهای اجتماعی نشان مـی دهـد.
چندزبانی در رمان، در محور روایت از دو جهت قابل توجه است ؛ از یک سو، نویسـنده از روایت راوی زن، برای ایجاد دنیایی زنانه بهره می برد تا تجربیات زنانه را به عنوان یک «مـن »، نه به عنوان «دیگری»، وارد دنیای رمان کند و ازسوی دیگر، روایـت شخصـیت اصـلی کـه در جدال درونی با خویشتن قرار دارد و سایر روایت های زنانه که ازسوی شخصـیت هـای زنـان در داستان وارد می شوند، در مکالمه با شخصیت اصـلی داسـتان، حکایـت اصـلی داسـتان را شکل می دهند."