چکیده:
در این پژوهش سعی شده است با نگاهی نوین به جایگاه مترجم بـه عنـوان واسـطة بینـافرهنگـی ١ و بـا تکیه بر نظریة انسانشناسانی مانند ساپر٢ و ورف٣، به دریافت درستی از رابطة برهم برکنـشی ٤ میـان زبان و فرهنگ دست یابیم ، تا درک ما را از مفهوم واقعیت تحت تـاثیر قـرار دهـد. بنـــــابراین مـی تـوان برای مترجمـــان در مقام واسطة فرهنگی ، الگویی برای درک بهتر واقعیت ، ترسیم کـرد تـا بـه کمـک آن بتـوانند واقعیت فرهنگی متــن را به بهترین شکل در زبان مبدا درک کنند و بـا تولیـــد مفهـومی نزدیـک به همان زبـان، در زبانی دیــــــگر (زبان مقصد) بیافرینند. ترجمه ، فرایندی است که نیاز به چندین مهارت دارد تا بتوان با آن به حاصلی نزدیک بـه مـتن مبـدا دسـت پیدا کرد. وجود تنها یک مهارت نزد مترجمان، آنهـا را از در نظـر آوردن وجـوه فرهنگـی پنهـان در مـتن دور کرده و رسیدن به ترجمه ای خوب را ناممکن می کنـد. مهـارتهـای مـوردنیـاز یـک متـرجم مجموعـه عـواملی هستند که موجب در نظر آوردن واقعیت های فرهنگی متن ، در فرایند ترجمه می شوند. این مقاله به تبیین نقش واسطه گر فرهنگـی متـرجم اشـاره دارد و از دیـدگاه نظریـه پـردازان حـوزة ترجمه ، روند رسیدن به این مقام را مورد تحقیق قرار می دهد.
خلاصه ماشینی:
مترجمان خوب باید آراسته به چه مهارتهـایی باشـند تـا توانـایی درنظـر آوردن وجـوه فرهنگی موجود در لایه های متن را داشته باشند ؟ اگـر مترجمـی مهـارتهـای کـشف وجـوه فرهنگی متن را داشته باشد، آیا می توان بر او نام واسـطة بینـافرهنگی نهـاد؟ و آیـا مـی تـوان حاصل کار را واجد حقیقتی نزدیک به حقیقت مـتن مبـدأ دانـست ؟ ایـن پرسـش هـا بـه همـراه نظریه ها و تعاریف دیگر در مورد ترجمه و فرهنگ ، برای رسیدن به این مطلب مطرح شـدهانـد که یک مترجم راستین درواقع مقام واسطة بینافرهنگی دارد.
در آموزههای سنتی ترجمه ، فرهنگ را نوعی تمدن، در مقطع زمانی خاصی بر می شـمرند که به عوامل خاصی مانند تاریخ ، ادبیات و یا آداب و رسوم مرتبط است ، اما در دهـة گذشـته با شکل گیری نقش مترجم به عنوان واسطة بینـافرهنگـی ، رویکـردهـای سـنتی بـه فرهنـگ در ترجمه ، کارآمدی خود را از دسـت دادهانـد؛ زیـرا دیگـر دغدغـة اصـلی متـرجم در ایـن مقـام برگرداندن دقیق معانی کلمات و فهم نسبی عناصر فرهنگی زبـان مبـدأ نیـست ، بلکـه بـیش تـر تلاش برای رسیدن به حقیقت موجود در متن زبـان مبـدأ اسـت تـا بتـوان بـا در نظـر آوردن فرهنگ زبان مقصد، متنی دیگر آفرید که در شکل آرمانی اش همـان حقیقـت بـی کـم و کاسـت زبان مبدأ باشد و در مراتب دیگر، نزدیکترین به آن.