چکیده:
اختلالاتی که امروز تحت عنوان بیاشتهائی روانی و پراشتهائی روانینام گرفتهاند به صورتها و اسامی گوناگون در نوشتههای مصریها،ایرانیها،چینیها،و رومیها به چشم میخورد.در اقوام افریقایی نیز چنین داستانهایی وجود دارد. اولین توصیف رسمی این اختلالات در 1689 در اروپا مطرح شده است.پس از آن در فرانسه و انگلستان اولین دو مقاله در ادبیات پزشکی جدید درباهء این اختلالات ارائه شده است.در آغاز این اندیشه وجود داشت که این اختلالات نوعی بیماری هستند تا آنجا که بیاشتهائی روانی بیماری سل به حساب میآمد یا تظاهراتی بدنی ناشی از عدم توازن هورمونها یا ناکارآمدی غدد درونریز سؤالهایی از این قبیل که وزن آرمانی کدام است؟چه میزان چربی برای سلامت بدن لازم است؟چه مقدار غذا برای بدن مناسب است؟راه مناسب افزایش وزن در افراد استخوانی و بسیار لاغر کدام است؟ویژگیهایی بیاشتهائی روانی و پراشتهائی روانی کداماند؟علل این اختلالات کداماند؟مشکلات پزشکی و روانشناختی اختلالات خوردن کداماند؟مخاطرات رژیم گرفتن کداماند؟و از این قبیل مورد بخث و بررسی دقیق واقع شده است.
خلاصه ماشینی:
"در آغاز این اندیشه وجود داشت که این اختلالات نوعی بیماری هستند تا آنجا که بیاشتهائی روانی بیماری سل به حساب میآمد یا تظاهراتی بدنی ناشی از عدم توازن هورمونها یا ناکارآمدی غدد درونریز سؤالهایی از این قبیل که وزن آرمانی کدام است؟چه میزان چربی برای سلامت بدن لازم است؟چه مقدار غذا برای بدن مناسب است؟راه مناسب افزایش وزن در افراد استخوانی و بسیار لاغر کدام است؟ویژگیهایی بیاشتهائی روانی و پراشتهائی روانی کداماند؟علل این اختلالات کداماند؟مشکلات پزشکی و روانشناختی اختلالات خوردن کداماند؟مخاطرات رژیم گرفتن کداماند؟و از این قبیل مورد بخث و بررسی دقیق واقع شده است.
این سؤالها عبارتند از: چه تفاوتی بین زنان و مردان وجود دارد که موجب میشود چنین اختلالاتی در میزان ابتلاء به این اختلالات وجود داشته باشد؟آیا این تفاوتها از عوامل زیستشناختی ناشی میشود یا از عوامل اجتماعی؟آیا بین عدم تعادل هورمونی-انتقال دهنده عصبی و اختلالات خوردن رابطهای محض به صورت یک حادثهء یک طرفه وجود دارد؟و آیا رفتارهای بیاشتهائی روانی و پراشتهائی روانی به صورت گرسنگی کشیدن،پرخوری،و تخلیهسازی بر محیط شیمیایی بدن تأثیر میگذارد؟آیا این رابطه میتواند یک تأثیر تعامل باشد،یعنی عدم تعادل بیشتر عوامل شیمیایی؟ کدام آمادگی در عملکرد«من»برای دستکاری توسط محیطهای دارویی وجود دارد؟آیا با تغییر شیمیایی بدن در واقع میتوان احساس خود(سلف)را نیز تغییر داد؟آیا برای درمان این اختلالات،تغییر شخصیت که تا حدودی توسط وراثت تعیین میشود اندیشه خوبی است؟تمام این عناوین پژوهشی ممکن است که محققا منجر به سؤالهای بیشتری دربارهء عملکرد«من»و نقش آن در سلامت روانی بشوند."