چکیده:
ژان رنه لادمیرال نظریهپرداز نامدار فرانسوی، مؤلّفههایی را برای رویارویی با مشکلات ترجمه برمیشمارد که مترجم باید آنها را بشناسد و به آنها عمل کند. این نظریهپرداز مقصدگرا معتقد است که محدود نمودن ترجمه به رمزگردانی ساده نادرست است و ترجمه باید با بازنویسی همراه باشد و مترجم در آن به تولید معنا یا آفرینش مجدّد بپردازد. جستار پیش رو میکوشد که با روش توصیفیـ تحلیلی، ترجمة تسوجی را از داستان بنیادین هزار و یک شب بر اساس نظریة کاربردی لادمیرال نقد و بررسی نماید و نحوة عملکرد مترجم را در برگردان متن مبدأ ارزیابی نماید. نگارندگان این مقاله با پذیرش این اصل که مناسبترین شیوه برای برگردان کتاب هزار و یک شب، شیوة مقصدگرا و آزاد است که به معنا و مفهوم توجه میکند نه به واژگان و عبارتها، نظریة لادمیرال را منطبقترین نظریه با این اصل دانستهاند. بنابراین، مؤلفههایی را که لادمیرال برمیشمارد، معیار اصلی بررسی و سنجش نقاط ضعف و قوّت ترجمة تسوجی قرار دادهاند. نتیجة پژوهش نشان میدهد که ترجمة تسوجی مطابق با این اصل، همسویی چشمگیری با نظریة لادمیرال دارد و مترجم توانسته ضمن توجه به بازآفرینی و زایش معنا ـ جز در موارد اندکی ـ اثری زیبا و متناسب با بافت فرهنگی زبان مقصد ارائه نماید.
خلاصه ماشینی:
"مترجم به جای آن یا کلمه ای به کار نمیبرد و سعی میکند از ترجمۀ آن چشم بپوشد ـ کـه ایـن موضـوع هنگـام تحلیل مؤلفۀ «درگاشـت » شـرح داده مـیشـود ـ یـا اینکـه از معـادل «غلامـان زنگـی» یعنـی همان هایی که با زن شاه زمان و زنان و کنیزکان شهریار آمیزش میکنند، بهره جسـته اسـت و این معادل اخیر، گرچه مفهوم سیاهی را در بر دارد، اما متناسب با بافت فرهنگ و ادبیـات ایرانی است و کاربرد آن در ادبیات و فرهنگ ما مرسوم است ، بـرعکس معـادل بـردة سـیاه که در ادبیات عربی مرسوم است ٢: «سـپس مـاجرای سـرای خـویش بگفـت و خیانـت زن و کنیزکان را که با غلامان زنگی در باغ دیده بود، برای برادرش شهریار برشـمرد» (تسـوجی، .
گاهی تسوجی به انتخاب معادل واژگان غیرمنطبق با متن اصلی میپردازد، البته نه بـه دلیـل نـاهم خـوانی بـا بافت زبان مقصد، بلکه به این دلیل که آن کلمه در انتقـال معنـا نارسـا و غیرمطلـوب اسـت ؛ مانند جایگزینی کلمۀ «زن دهقان » به جای «صاحب الزرع » در متن عربی که به معنـای «مـرد دهقان » است : «أخشی علیک أن یحصل لک ما حصل للحمـار والثـور مـع صـاحب الـزرع » (ألف لیله ، ٢٠٠٨: ١٢)؛ «من از آن ترسم کـه بـر تـو همـان رسـد کـه بـه زن دهقـان رسـید» (تسوجی، ١٣٩١: ٢٤).
تحلیلی که از ترجمۀ تسوجی از داستان بنیادین هزار و یک شب بر پایۀ الگوی لادمیرال گذشت ، نشان می دهد که این نظریـه کـاربرد زیـادی در فراینـد ترجمـه دارد و بـرای ارائـۀ ترجمه ای مفید، کارساز است ، به ویژه در ترجمـۀ متـون ادبـی کـه صـرف انتقـال معنـا مهـم نیست ، بلکه مترجم باید در آن به بازآفرینی و آفرینش مجدد بپردازد و ترجمـۀ تسـوجی بـا این الگو سازگاری فراوانی دارد."