چکیده:
در رابطة زبان و تفکر، هنوز هم سخن از فرضیة نسبیت زبانی میتواند بحثبرانگیز باشد. این فرضیه که بیشتر به نام ادوارد ساپیر و لی وورف شناخته میشود، بر کیفیت تأثیر زبان بر تفکر استوار است. در نوع افراطی آن، این «زبان» است که تعیینکننده و جهتدهندة اندیشه است و در نوع خفیف آن، زبان در بخشهایی از تفکر اثر میگذارد. مبنای فرضیه این است که گویشوران هر زبان از دریچة زبان خود با جهان مواجه میشوند و آن را ادراک میکنند. لذا تفاوتهای زبانی بعضاً منجر به تفاوت در جهانبینی نیز میشود. طبیعتاً ترجمه نیز که انتقال دادهها از زبانی به زبان دیگر است، از چنین نسبیتی متأثر خواهد بود. این مقاله، با روش توصیفی ـ تحلیلی به دنبال مقولهبندی نسبیتهای متمایز در زبان عربی و تأثیر آن بر ترجمة متون عربی، بهویژه متون کهن به فارسی است. به نظر میرسد که بر اساس خاستگاه متمایز عربی از فارسی و ابعاد متفاوت فرهنگی پیش از اسلام، بتوان مقولههایی از نسبیت را در نوع خفیف ملاحظه کرد که فهم و ترجمة متون عربی را با چالشهای خاصی مواجه سازد. سؤال مبنایی این پژوهش، تبیین مقولههای دستوری و قاموسی نسبیت و چگونگی تأثیر آن بر ترجمه از عربی خواهد بود و سرانجام بدین نتیجه میرسیم که مقولههای زمان، عدد و جنسیت در افعال، برخی ساختهای صرفی، رنگ، توصیفات و اعمال و نیز برخی پدیدههای طبیعی از جمله مواردی هستند که نشان میدهند زبان عربی خصوصاً در دورههای اولیه آن، به مراتب جزئینگرتر از فارسی است و به عبارت دیگر، جهان خارج را با برشهای بیشتری تقطیع میکند و توجه خاص مترجمان را در این زمینه میطلبد.
In relation to language and thought, discussion of language relativity can still be controversial. This hypothesis, more often known as “Sapir–Whorf hypothesis” is based on how language impacts on thought. In its extreme form, it is language that determines and directs thought, and in its mildest form, language affects parts of thinking. The basis of this hypothesis is that the speakers of every language encounters and conceptualizes the world through their own language. Therefore, linguistic differences sometimes lead to differences in the worldviews. Naturally, translation, which transmits data from one language to another, will be affected by such relativity. This article, by a descriptive-analysis, seeks to categorize distinct relativities in Arabic and its effect on the translation of Arabic texts, especially ancient texts into Persian. It seems that based on the distinct Arabic origins of Persian and different pre-Islamic cultural dimensions it would be possible to consider categories of mild relativity in order to confront the translation of Arabic texts with particular challenges. The basic question of the research is to explain the grammatical categories of relativism and how it affects the translation from Arabic. This ultimately leads to the conclusion that the categories of time, number, and gender in verbs, some conjugations, color, descriptions, as well as, some natural phenomena indicate that Arabic, especially in its early periods, is far more atomistic than Persian. In other words, it separates the outer world with more sections, and In this regard, the special attention of translators is required.
خلاصه ماشینی:
سؤال مبنایی این پژوهش، تبیین مقولههای دستوری و قاموسی نسبیت و چگونگی تأثیر آن بر ترجمه از عربی خواهد بود و سرانجام بدین نتیجه میرسیم که مقولههای زمان، عدد و جنسیت در افعال، برخی ساختهای صرفی، رنگ، توصیفات و اعمال و نیز برخی پدیدههای طبیعی از جمله مواردی هستند که نشان میدهند زبان عربی خصوصا در دورههای اولیه آن، به مراتب جزئینگرتر از فارسی است و به عبارت دیگر، جهان خارج را با برشهای بیشتری تقطیع میکند و توجه خاص مترجمان را در این زمینه میطلبد.
نتیجه این است که برخی جملات فارسی مانند مثال زیر، البته بدون توجه به بافت موقعیتی آن، معادلهای متعددی در عربی به صورت جزئیتری پیدا میکند: (رجوع شود به تصویر صفحه) حال اگر جنبة کاربردشناختی و اطلاق جمع برای مخاطب در فارسی برای احترام را نیز در نظر بگیریم، در آن صورت، دو معادل دیگر نیز در عربی اضافه میشود: (رجوع شود به تصویر صفحه) الف) تأنیث: برای فهم بهتر موضوع، به ترجمههایی از دو آیه از سورة یوسف صرفا به عنوان نمونه اشاره میکنیم که نشان میدهد مقولة تأنیث به عنوان یک جنبة نسبی زبان عربی، مترجمان را وادار به جایگزینی ضمیر مبین جنسیت در ترجمه با مرجع آن کردهاست.
در زیر، نمونههایی از ترجمههای آیة 35 سورة قصص در تأیید این مطلب ذکر میشود: (رجوع شود به تصویر صفحه) چنانکه ملاحظه میشود، مترجمان در متن فارسی ناگزیر از ذکر معادل «شما» برای شناسههای متعدد تثنیه بودهاند و مترجمی همچون فولاوند نیز صرفا در مورد اول از تعبیر «شما هر دو» استفاده کردهاست و هم ایشان و هم دو مترجم دیگر و هم دیگر مترجمانی که مورد بررسی قرار گرفتهاند، در این امر نسبیتی، به شکل کاملا یکسان عمل کردهاند و درک تمایز در متن بیشتر بر عهدة مخاطب است تا از بافت زبانی و موقعیتی شناسة «شما» به تعدد مدنظر در متن اصلی پی ببرد.